۱۸ خرداد ۱۳۸۷

سرگردانی در تعطیلات سوگواری

روزهای تعطیلی که سپری شد قزوین در گذر تردد بی سابقه مسافرانی بود که به قصد سفر تفریحی به شمال به ناچار از قزوین می‌گذشتند. این تردد به قدری بود که طبق آمار اعلام شده بیش از 2 میلیون خودرو در این مدت از قزوین عبور کردند و طول ترافیک جاده های منتهی به قزوین به 6 کیلومتر رسید.

در همان ساعات اول شروع تعطیلات سردار رویانیان، معاون پلیس راهنمایی و رانندگی ناجا کشور برای حل مشکل مربوطه به قزوین آمد اما چه می‌شود که در یک لحظه نه می‌توان جاده ها را عریضتر کرد و نه به آسانی مانع سفر مسافران شد. به دنبال این موضوع رادیو و تلویزیون محلی و سراسری با پخش هشدارهای فراوان از مردم می‌خواستند که از مسافرت پرهیز کنند و درخانه ماندن را به یک مسافرت خسته کننده ترجیح دهند. این هشدارها هرچند توانست تا حدی از برنامه های سفرهای جدید مسافران جلوگیری کند اما همچنان بدلیل عدم پیش بینی در گذشته این هشدارهای دیرهنگام دیگر سودی به حال مسافرانی که از ساعتها پیش حرکت خود را آغاز کرده بودند نداشت و آنان مجبور شدند ساعتهای بسیاری از سفر خود را در ترافیک و لابلای ماشین ها سپری کنند.

علاوه بر مسائل جاده ای شهر قزوین هم روزهای استثنایی پیچیده ای را در این ایام پشت سر گذاشت. حجم عظیم مسافران که تعداد آنها به چندین برابر روزهای تعطیل دیگر مثل ایام نوروز می‌رسید و عمدتا در راه سفر به شمال مجبور به گذر از قزوین بودند با مسائل مختلف این شهر دست و پنجه نرم کردند. بخصوص فکر می‌کنم خاطره ناخوشایند آن دسته از مسافرانی که شبانه به قزوین رسیده بودند و به ناچار مجبور بودند شب را در این شهر سپری کنند هیچگاه از ذهنشان پاک نشود. پیاده روهای قزوین مملو از چادرهای موقت مسافران بود در حالیکه شهر قزوین امکانات در حد یک ایستگاه مسافرت بین راهی را هم برای آنها نداشت.

مسافران بخت برگشته در قزوین رویارو با مشکلات فراوان مثل نبود سرویس های بهداشتی، مکان اسکان مناسب و .... بودند و فکر می‌کنم یک کابوس واقعی را در این شهر تجربه کردند. عدم مدیریت صحیح شهری باعث شد تا از حداقل فضاهای موجود مثل مساجد و سایر مکان های عمومی هم به نحو مطلوب استفاده نشود و مشکلات مسافران دو چندان شود.

هرگز فراموش نمی‌کنم خاطره ساعت 1:30 بامداد روز شنبه که در راه بازگشت به منزل، با خیل مسافرانی مواجه شدم که چادرهای موقت خود را در پیاده‌روهای سبزه میدان مستقر کرده بودند و از من نشانی یک سرویس بهداشتی را می‌پرسیدند. آن زمان، از جمله زمانهایی بود که از وجود چنین شهری احساس شرم کردم و بعد در دلم به حال خودم و آنها بیشتر تاسف خوردم که قزوین از داشتن حداقل امکانات برای شهروندان خودش بی بهره است چه برسد به آنها که مسافر هستند و استقرار دائمی ندارند. نگاهی به درهای بسته موزه چهلستون انداختم و بعد آنها را به مسجد پیغمبریه راهنمایی کردم به امید اینکه حداقل آنجا را در این شبها بازگذاشته باشند. مسافران بخت برگشته از من تشکر کردند و به آنجا حرکت کردند و من هم بی درنگ از آنها دور شدم تا بیشتر از این از این شهر و شهروندی در آن احساس خجالت نکنم. دقایقی بعد که آنها دور شدند خودم را پنهانی به خیابان پیغمبریه و مسجد آن رساندم تا از سرنوشت آنها اطلاع پیدا کنم اما با واقعیت تلخ تری روبرو شدم. دربهای مسجد هم بسته بود و دست رد به همه مسافرانی داده بود که به آنجا مراجعه کرده بودند. با خودم فکر کردم مثل اینکه یادم رفته بود در این شهر مسجد فقط برای پرستش و عبادت است و کمک گرفتن از آن برای هر کار دیگر ممنوع است.

به هرحال این چند روز تعطیلی مسافران و گذر آن ها از این شهر هم گذشت مثل همه مسافرانی که قبلا از این شهر عبور کرده بودند و دوره سفر و گذر آنها هم گذشته است. اصلا حالا که بالاخره همه چیز می‌گذرد مگر مهم است که چگونه بگذرد؟ مگر مهم است چند نفر این مسافران برای تفریحات روزهای تعطیل بعدی راغب به عبور از قزوین باشند چه برسد به اینکه قزوین را برای مقصد نهایی تفریح خود انتخاب کنند؟! مگر صنعت گردشگری و جذب مسافر برای کسی مهم است؟! من با قاطعیت می‌گویم نه! مهم نیست! نه مسافرانش برای کسی مهم است و نه حتی ما که از بد اقبالی شهروندان این شهر شده ایم.

هیچ نظری موجود نیست: