امروز متوجه شدم هرچی ایمیل از آی پی های ما به ایمیل سرورهای مختلف به جز یاهو و گوگل و هات میل می رسد spam می شود! با تحقیقات بیشتر فهمیدم نصف بیشتر ایمیل سرورهای جهان مرجعشان برای تصمیم گیری در مورد اسپم بودن ایمیل از روی IP از سایت www.spamhaus.org است. بعد که به این سایت مراجعه کردم دیدم نه تنها IP های ما بلکه 2000 تا اینور و آنورش را هم تو لیست سیاه خود گذاشته است!
این به این معنی است که هرچی ایمیل از قزوین و چند شهر دیگران فرستاده می شود در نصف بیشتر میل سرورهای دنیا Spam می شود! توی سایت هم تخلفاتی که از این IP ها صورت گرفته را لیست کرده است. اینجا بود که من به شعور کاربران ایرانی اینترنت پی بردم! به جای استفاده از اینترنت همش دنبال خرابکاری هستند! حالا خوب است که خود سایت یک قسمت برای درخواست حذف IP از لیست سیاه دارد به شرطی که با دلایل قانع کننده برایشان توضیح داده شود. مانده ام که چطور این همه شعور را برایشان توجیه کنم تا متقاعد به حذف شوند.
۰۸ مرداد ۱۳۸۶
۰۶ مرداد ۱۳۸۶
آرزو و اعتراف در دقیقه نود
چندی پیش وبلاگ این خانه سیاه است من را دعوت کرده بود به بازی یلدا و چندی بعدترش وبلاگ نیمه غایب دعوت کرده بود به نوشتن از آرزوها. آن موقع اصلا در حس و حال نوشتن این چیزها نبودم اما حالا این حال معنوی بوجود آمده است و شاید به عنوان آخرین نفر به این بازی خاتمه میدهم!
اعترافات
1- در 7 سالگی با چوب هایی که در بالای پشتبام بود خانه را آتش زدم. بعد به همه گفتم که اتصال خطوط برق موجب آتش سوزی شده است. اما مدتی بعد به خاطر یک جایزه بی ارزش فریب خوردم و قضیه را به برخی نزدیکان لو دادم. با این وجود هنوز که هنوز است خیلی ها فکر میکنند علت آتش سوزی سیم های برق بود.
2- سال پیش در یک اقدام انتحاری 40 سایت ار چند سرور مختلف را هک کردم. اتفاقا یکی هم سایت انصارحزب الله بود. اما بعدش توبه کردم که دیگر دست به چنین کاری نزنم.
3- حدود 4 سال از سال 1381 از یک بیماری ناشناس رنج میبردم! فقط یکی دو نفر از آن اطلاع داشتند! به دکترهای فراوانی مراجعه کردم اما هیچیک تشخیص ندادند. البته در اینترنت خوانده بودم که یک بیماری ناشناخته است و درمانی برایش پیدا نشده است! اما 8 ماه پیش بطرز عجیبی خوب شدم. اتفاقا این زمانی انجام شد که توبه اعتراف قبل را کردم!
4- آن زمانها که تازه این جانور لعنتی (کامپیوتر) آمده بود یکبار که یک مشکل سخت افزاری پیش آمده بود درب کیس را بازکردم تا مشکل را پیدا کنم. بعد که درب کیس را بستم متوجه شدم دیگر اصلا بالا نمیآید و اتفاقا آچار هم گم شده است! بقیه اش را خودتان حدس بزنید!
5- حدود 8 سال پیش که در روزنامه مینودر بودم یک آگهی به مناسبت فوت پدر یکی از دبیرها که دل پری از ما داشت به روزنامه دادم. بعد آگهی را به دبیر نشان دادم و حسابی جو را مثبت کردم که نمره بدهد. او هم خوشش آمده بود نمره ها را وارد کرد و از کلاس خارج شد و وارد راهرو شد. بعد سنگی که جلوی درب کلاس بود را با کمک بچه ها محکم روی زمین هل دادم تا به پایش بخورد! خیلی عصبانی به کلاس برگشت و گفت: حیوانها فکر کردم آدم شدند!
آرزوها
من آرزوهای فراوانی دارم اما برای خالی نبودن عریضه و دور ماندن از کلیشه فقط 5 تا از آنها را میگویم!
1- بیشترین علاقه ام در تمام سایتهایی که طراحی کرده ام به سایت قزوین نت است. آنقدر که حتی مکه هم که رفته بودم آپدیتش کردم! آرزو دارم زمانی هیچ کاری نداشته باشم و تمام وقتم را روی آن بگذرانم!
2- با این وضع گرانی مسکن و اجاره یکی از آرزوهایم مهمم این است که روزی بتوانم "خانه ای از آن خود" داشته باشم و تمام دلالان بی رحم مسکن نابود شوند و هیچکس اجاره خانه نپردازد.
3- داشتن اینترنت پرسرعت در ایران یکی دیگر آرزوها است. این ADSL هم با وجود آنکه سرعتش نسبت به Dialup خیلی بهتر است اما بازهم چنگی به دل نزد.
4- دوست دارم یکی از باشکوه ترین عروسی های دنیا را بگیرم که چند شب هم ادامه داشته باشد!
5- و در آخر اینکه آرزو دارم روزی در بخشهایی از آی تی یکی از خبرگزاری های بزرگ دنیا کار کنم.
اعترافات
1- در 7 سالگی با چوب هایی که در بالای پشتبام بود خانه را آتش زدم. بعد به همه گفتم که اتصال خطوط برق موجب آتش سوزی شده است. اما مدتی بعد به خاطر یک جایزه بی ارزش فریب خوردم و قضیه را به برخی نزدیکان لو دادم. با این وجود هنوز که هنوز است خیلی ها فکر میکنند علت آتش سوزی سیم های برق بود.
2- سال پیش در یک اقدام انتحاری 40 سایت ار چند سرور مختلف را هک کردم. اتفاقا یکی هم سایت انصارحزب الله بود. اما بعدش توبه کردم که دیگر دست به چنین کاری نزنم.
3- حدود 4 سال از سال 1381 از یک بیماری ناشناس رنج میبردم! فقط یکی دو نفر از آن اطلاع داشتند! به دکترهای فراوانی مراجعه کردم اما هیچیک تشخیص ندادند. البته در اینترنت خوانده بودم که یک بیماری ناشناخته است و درمانی برایش پیدا نشده است! اما 8 ماه پیش بطرز عجیبی خوب شدم. اتفاقا این زمانی انجام شد که توبه اعتراف قبل را کردم!
4- آن زمانها که تازه این جانور لعنتی (کامپیوتر) آمده بود یکبار که یک مشکل سخت افزاری پیش آمده بود درب کیس را بازکردم تا مشکل را پیدا کنم. بعد که درب کیس را بستم متوجه شدم دیگر اصلا بالا نمیآید و اتفاقا آچار هم گم شده است! بقیه اش را خودتان حدس بزنید!
5- حدود 8 سال پیش که در روزنامه مینودر بودم یک آگهی به مناسبت فوت پدر یکی از دبیرها که دل پری از ما داشت به روزنامه دادم. بعد آگهی را به دبیر نشان دادم و حسابی جو را مثبت کردم که نمره بدهد. او هم خوشش آمده بود نمره ها را وارد کرد و از کلاس خارج شد و وارد راهرو شد. بعد سنگی که جلوی درب کلاس بود را با کمک بچه ها محکم روی زمین هل دادم تا به پایش بخورد! خیلی عصبانی به کلاس برگشت و گفت: حیوانها فکر کردم آدم شدند!
آرزوها
من آرزوهای فراوانی دارم اما برای خالی نبودن عریضه و دور ماندن از کلیشه فقط 5 تا از آنها را میگویم!
1- بیشترین علاقه ام در تمام سایتهایی که طراحی کرده ام به سایت قزوین نت است. آنقدر که حتی مکه هم که رفته بودم آپدیتش کردم! آرزو دارم زمانی هیچ کاری نداشته باشم و تمام وقتم را روی آن بگذرانم!
2- با این وضع گرانی مسکن و اجاره یکی از آرزوهایم مهمم این است که روزی بتوانم "خانه ای از آن خود" داشته باشم و تمام دلالان بی رحم مسکن نابود شوند و هیچکس اجاره خانه نپردازد.
3- داشتن اینترنت پرسرعت در ایران یکی دیگر آرزوها است. این ADSL هم با وجود آنکه سرعتش نسبت به Dialup خیلی بهتر است اما بازهم چنگی به دل نزد.
4- دوست دارم یکی از باشکوه ترین عروسی های دنیا را بگیرم که چند شب هم ادامه داشته باشد!
5- و در آخر اینکه آرزو دارم روزی در بخشهایی از آی تی یکی از خبرگزاری های بزرگ دنیا کار کنم.
۰۱ مرداد ۱۳۸۶
بالاخره پس از تلاش ها و شب بیداریها و خستگی های فراوان (اینو از ته دل می گم) سایت جدید قزوین نت آماده شد و روی اینترنت قرار گرفت. در سایت جدید سعی کردم هرچه از اینترنت بلد بودم خرجش کنم و بهترین حالت یک سایت خبری، اطلاع رسانی را پس از تحقیق و مشاهده صدها سایت مرتبط طراحی و برنامه نویسی کنم.
از نظر اطلاعات، اطلاعات بسیار زیادی از قزوین در آن گذاشتم که البته بعضی قسمتها خالی است و به مرور تکمیل خواهد شد. سرور آن هم را به ایران آوردم و پشت یکی از ICP های تهران با شرایط بسیار مطلوب تر از خارج کشور با پهنای باند 80Mb/s اختصاصی و بدون ترس از تحریم گذاشتم.
خلاصه دیگر سنگ تمام گذاشتم و سعی کردم بهترین سایت اینترنتی راجع و برای قزوین را در اینترنت راه اندازی کنم و با آنکه از این پس مسیر سخت تری برای نگهداری و بروزرسانی آن بتنهایی پیش رو دارم اما خیلی خوشحالم که توانستم به یکی از آرزوهام برسم و امیدوارم مسلمین و غیرمسلمین از آن استفاده ببرند.
از نظر اطلاعات، اطلاعات بسیار زیادی از قزوین در آن گذاشتم که البته بعضی قسمتها خالی است و به مرور تکمیل خواهد شد. سرور آن هم را به ایران آوردم و پشت یکی از ICP های تهران با شرایط بسیار مطلوب تر از خارج کشور با پهنای باند 80Mb/s اختصاصی و بدون ترس از تحریم گذاشتم.
خلاصه دیگر سنگ تمام گذاشتم و سعی کردم بهترین سایت اینترنتی راجع و برای قزوین را در اینترنت راه اندازی کنم و با آنکه از این پس مسیر سخت تری برای نگهداری و بروزرسانی آن بتنهایی پیش رو دارم اما خیلی خوشحالم که توانستم به یکی از آرزوهام برسم و امیدوارم مسلمین و غیرمسلمین از آن استفاده ببرند.
۲۹ تیر ۱۳۸۶
۲۴ تیر ۱۳۸۶
حسین طاهری قزوینی، سردبیر ایسنا قزوین چند روزی است که وبلاگ تازه اش را آغاز کرده و فعالانه در آن مینویسد. مطالب خیلی خواندنی در آن وجود دارد. هم بخشهای مربوط به اخبار قزوینش که شامل اخبار غیر رسمیاست که نمیتوان آنها را در قالب رسانه رسمیمنتشر کرد و هم اخبار ایسنا که بصورت زنده خواننده را با اتفاقات یک رسانه همراه میکند.
نمونه هایی از این نوع وبلاگها را قبلا از خبرنگاران بی بی سی و تایم و سایر رسانه های معتبر دیده بودم اما مورد ایرانی اش را بخاطر ندارم. این نوع ارتباط علاوه بر اینکه یک نوع انتشار خبر و اطلاع رسانی غیر رسمیاست تبلیغ خیلی خوبی برای آن رسانه برای نزدیکتر شدن مخاطب به آن نیز محسوب میشود.
همیشه ادامه از شروع مهمتر است. برای این وبلاگ هم امیدوارم ادامه و پایداری اش مثل شروعش قدرتمند باشد.
نمونه هایی از این نوع وبلاگها را قبلا از خبرنگاران بی بی سی و تایم و سایر رسانه های معتبر دیده بودم اما مورد ایرانی اش را بخاطر ندارم. این نوع ارتباط علاوه بر اینکه یک نوع انتشار خبر و اطلاع رسانی غیر رسمیاست تبلیغ خیلی خوبی برای آن رسانه برای نزدیکتر شدن مخاطب به آن نیز محسوب میشود.
همیشه ادامه از شروع مهمتر است. برای این وبلاگ هم امیدوارم ادامه و پایداری اش مثل شروعش قدرتمند باشد.
۲۲ تیر ۱۳۸۶
دفاع از حسین درخشان
این روزها حسین درخشان شدیدا مورد حجوم حمله های دوستان و دشمنانش قرار گرفته است. حسین درخشان کسی است که کل وبلاگهایی که من و شما داریم یا آنها را میخوانیم مدیون اوست. آن موقع که هنوز کسی فرق موس و کیبورد را تشخیص نمیداد او نخستین وبلاگ فارسی را ساخت و بعد با ساختن یک راهنما همگان را تشویق کرد که وبلاگ نویسی را آغاز کنند. سپس هر وبلاگ تازه ای که ساخته میشد معرفی میکرد و اینگونه شد که موج قوی وبلاگ نویسی راه افتاد و ایران در مقام چهارم وبلاگهای دنیا قرار گرفت.
اما اکنون حسین درخشان متهم است که چرا تغییر اندیشه داده است، چرا تهمت میزند، چرا مدافع جمهوری اسلامیشده است. من نمیدانم این اتهامات بی مبنا چگونه در برخی مغزها شکل گرفته است. اتهاماتی که به گفته خودش تا حالا هم کسی نتوانسته آن ها را اثبات کند. اتهام زدن بسیار ساده است. ابراهیم نبوی بعد از اینکه هزاران بار عهدش را نسبت به او شکسته است او را خیلی راحت به آدم فروشی متهم میکند در حالیکه حتی یک مثال واضح هم برای اثبات ادعاهایش هم نتوانسته است بیاورد. بالاترین در اوج بی رحمی حتی اگر یک لینک از او که بگوید ماست سفید است به او داده شود آنقدر امتیاز منفی میگیرد تا حذف شود. آسیه امینی از سر عصبانیت و با بی ادبی تمام بارها او را مریض خوانده است و حتی یک مدرک برای اتهاماتی که به او میزند هم ندارد. او میگوید به تاکستان رفته است و جزئیات سنگسار را بررسی کرده است. اما همه اینها را پس از مرگ سهراب کرده است. وقتی که دیگر همه قضیه سنگسار را فهمیده اند و سخنگوی دولت هم به آن اعتراف کرده است. شاید فکر میکند با رفتنش در این زمان توانسته چیزی را عوض کند؟! حتی وبلاگ خورشید خانوم که از این یکی دیگر انتظار نداشتم همراه جو موجود شده است و به او حمله کرده است. من میتوانم ثابت کنم 90% این اتهامات بیپایه است.
از سوی دیگر حسین درخشان حق دارد تغییر اندیشه بدهد. همه ما این حق را داریم. اگر فکر میکرده قبلا اشتباه فکر میکرده حالا میتواند عقیده اش را اصلاح کند که اصلا به نظر من الان این تغییر فکرها در جهت اصلاح گذشته هم نیست. تعییر اندیشه او حاصل تغییر جامعه است.
اما چیزی که از همه بیشتر نارحت کننده تراست دوستان گذشته اویند که در زمان شکل گیری وبلاگهای فارسی با او همراه شدند و حالا ساکت نشسته اند.
با همه اینها حسین درخشان هنوز تسلیم نشده و یک تنه میجنگد. من شجاعانه او را، به خاطر فکرهایش و کارهایش تحسین میکنم و امیدوارم افرادی که در جو موجود میافتند و از روی غرض ورزی یا ندانسته علیه او مینویسند بیدار شوند و به قول احمدی نژاد ادبیاتشان را عوض کنند.
اما اکنون حسین درخشان متهم است که چرا تغییر اندیشه داده است، چرا تهمت میزند، چرا مدافع جمهوری اسلامیشده است. من نمیدانم این اتهامات بی مبنا چگونه در برخی مغزها شکل گرفته است. اتهاماتی که به گفته خودش تا حالا هم کسی نتوانسته آن ها را اثبات کند. اتهام زدن بسیار ساده است. ابراهیم نبوی بعد از اینکه هزاران بار عهدش را نسبت به او شکسته است او را خیلی راحت به آدم فروشی متهم میکند در حالیکه حتی یک مثال واضح هم برای اثبات ادعاهایش هم نتوانسته است بیاورد. بالاترین در اوج بی رحمی حتی اگر یک لینک از او که بگوید ماست سفید است به او داده شود آنقدر امتیاز منفی میگیرد تا حذف شود. آسیه امینی از سر عصبانیت و با بی ادبی تمام بارها او را مریض خوانده است و حتی یک مدرک برای اتهاماتی که به او میزند هم ندارد. او میگوید به تاکستان رفته است و جزئیات سنگسار را بررسی کرده است. اما همه اینها را پس از مرگ سهراب کرده است. وقتی که دیگر همه قضیه سنگسار را فهمیده اند و سخنگوی دولت هم به آن اعتراف کرده است. شاید فکر میکند با رفتنش در این زمان توانسته چیزی را عوض کند؟! حتی وبلاگ خورشید خانوم که از این یکی دیگر انتظار نداشتم همراه جو موجود شده است و به او حمله کرده است. من میتوانم ثابت کنم 90% این اتهامات بیپایه است.
از سوی دیگر حسین درخشان حق دارد تغییر اندیشه بدهد. همه ما این حق را داریم. اگر فکر میکرده قبلا اشتباه فکر میکرده حالا میتواند عقیده اش را اصلاح کند که اصلا به نظر من الان این تغییر فکرها در جهت اصلاح گذشته هم نیست. تعییر اندیشه او حاصل تغییر جامعه است.
اما چیزی که از همه بیشتر نارحت کننده تراست دوستان گذشته اویند که در زمان شکل گیری وبلاگهای فارسی با او همراه شدند و حالا ساکت نشسته اند.
با همه اینها حسین درخشان هنوز تسلیم نشده و یک تنه میجنگد. من شجاعانه او را، به خاطر فکرهایش و کارهایش تحسین میکنم و امیدوارم افرادی که در جو موجود میافتند و از روی غرض ورزی یا ندانسته علیه او مینویسند بیدار شوند و به قول احمدی نژاد ادبیاتشان را عوض کنند.
اشتراک در:
پستها (Atom)