۲۷ آبان ۱۳۸۶

در آستانه سه سالگی وبلاگ نویسی ام از اولین وبلاگم تا حالا می‌خواهم این مطلب را به شما اختصاص دهم. هر سوالی راجع به هر چیزی که دوست دارید از وبلاگم، خودم و... می‌توانید بپرسید تا اینجا جواب بدهم. سوال‌هایی که اگر مثلا همدیگر را در یک میهمانی یا یک کافه می‌دیدیم از من می‌پرسیدید. فقط فرقش این است شاید آنجا رودررو رویتان نمی‌شده بپرسید ولی اینجا آزادانه بدون اینکه حتی خودتان را معرفی کنید می‌توانید بپرسید.

برای اینکه سوالتان را هم راحتر بپرسید به اینجا بروید و آن را ارسال کنید. هر چندتا که سوال داشتید مسئله ای نیست. هیچ محدودیتی در نوع سوالها و تعدادشان وجود ندارد.

۲۶ آبان ۱۳۸۶

فرهنگ استفاده از جریان آزادانه اطلاعات

چندی است که چند وبلاگ بدون هویت با نویسندگان نامشخص بوجود آمده اند که به انتشار مطالب و اخبار در حوزه قزوین می‌پردازند. البته این موضوع چیز تازه ای نیست و تقریبا از زمانی که رسانه ای به نام اینترنت بوجود آمد پدیده رسانه های بدون هویت نیز در سراسر آن شکل گرفته است. در واقع این یکی از خاصیت های اینترنت در سراسر جهان است که افراد بدون کسب مجوز از نهاد یا سازمان خاصی و بدون گذر از فیلتر جایی می‌توانند به انتشار مطالب بپردازند.

هرچه هم که زمان می‌گذرد بدلیل نفوذ اینترنت در جامعه و دسترسی راحت به آن گسترش رسانه های بدون هویت با استفاده از بستر اینترنت بیشتر گسترش می‌یابد. کاملا مشهود است چیزی که موجب گسترش چنین رسانه هایی می‌شود عقیده و علاقه صاحبان آنها به گفتن حرفها و نظرات خود از یکطرف و ترس آنها از دولتها و ترس از محروم شدن از حقوق اجتماعیشان از سوی دیگر موجب می‌شود که بدون هویت و شناسایی خود به انتشار مطالب و حرفهای خود بپردازند.

راه حلی که دولتهای کشورهای مختلف برای مقابله با این موضوع در نظر گرفته اند فیلتر کردن وبلاگها و وب سایتهای مذکور است. چنین راه حلی هرچند موقتا می‌تواند آن وبلاگ یا وب سایت را از دید تعدادی از افراد پنهان دارد اما دوباره سایت یا وبلاگ مذکور می‌تواند با تغییر آدرس همچنان به روند خود ادامه دهد.

در واقع جریان آزاد اطلاع رسانی در اینترنت بخاطر هویتی که خود اینترنت بر مبنای آن بنا شده است مشابه یک نهر آب می‌ماند که در مسیر خود اگر به مانعی برخورد کند باز هم راه خود را از کنار آن می‌یابد و پیش می‌رود. چنین روشی فواید خود را دارد و درباره آن هم زیاد صحبت شده است. مهمترین فایده آن محدودیتی است که برخی دولتها ممکن است در قبال انتشار آزاد «مطالب درست» برای سایر رسانه های ایجاد کنند و اینترنت از این نظر آسیب پذیر نیست. اما اگر بخواهیم عادلانه تر به این موضوع نگاه کنیم ضررهایی هم شامل رسانه آزاد اینترنت می‌شود. یکی از مهمترین این ضررها است ضرری است که ممکن درست بر خلاف فایده اول اتفاق بیفتد. یعنی چون بر خروجی مطالب تولیدی نظر بالاتری اعمال نمی‌شود و بدون نظارت منتشر می‌شود ممکن است مطالب منتشر شده از نظر صحت و درستی واقعا دچار مشکل باشند و مقداری گمراهی ایجاد کنند.

تنها راه حل پیش رو برای جلوگیری از این اتفاق ایجاد فرهنگ صحیح استفاده از جریان آزاد اطلاع رسانی است. یعنی هرچیزی که در اینترنت و بخصوص وبلاگها و وب سایتهای بدون هویت است لزوما درست نیست و «خود استفاده کننده» موظف است اگر می‌خواهد از آن استفاده کند یا نقل کند درباره آن تحقیق کند و خیلی زود به درستی آن مطلب مهر تایید نزند. برای شکل گیری این موضوع وظیفه دولتها است که به جای سرمایه گذاری بر روی سیستم های فیلترینگ و ایجاد محدودیت ها، بیشتر بر روی فرهنگ استفاده صحیح از جریان آزادانه اطلاعات افراد سرمایه گذاری کنند و با آموزشهای صحیح بنای پایه گذاری این فرهنگ را مثل سایر فرهنگ ها در تک تک افراد جامعه نهادینه سازند.

۲۴ آبان ۱۳۸۶

آرزو کردم برگردد
برگشت
دسته کليدش را برداشت و رفت.

۲۳ آبان ۱۳۸۶

قزوین، شهری که موسیقی ندارد

خودتان حساب کنید ببینید چقدر این شهر از نظر موسیقی محجور مانده است که وقتی یک کنسرت قزوین در تهران و آن هم در شرایطی که معدود شهروندان قزوین می‌توانند در آن شرکت کنند برگزار می‌شود تیتر اول خیلی از روزنامه ها می‌شود و همه جا از این اتفاق هنری صحبت می‌شود.

البته من مخالف این کار نیستم و بسیار کار تحسین برانگیزی هم هست اما وقتی قزوین در این باره چیزی برای عرضه به خود شهروندانش در درجه اول ندارد چطور باید برگزاری یک کنسرت در تهران در اولویت قرار بگیرد. موسیقی قزوین تقریبا از 4 – 5 سال پیش زمانی که کنسرت آرین در قزوین برگزار شد و پس از بوجود آمدن جنجال های آن تقریبا مُرد و شهروندان قزوین به هیزم تر آنها سوختند و مدتهاست که از برخورداری موسیقی چه بومی و چه غیر بومی محروم مانده اند.

البته این بدین معنا نیست که هنر موسیقی در قزوین رشد نکرده است و ما هنرمند در این زمینه نداریم بلکه اصل حرف ارائه این هنر به مردم است. همانطور که هنر تئاتر حداقل از لحاظ ارائه بومی‌آن بسیار رشد کرده است و دائم شاهد برگزاری نمایش ها در همین سالنهای محدود هستیم اما هنر موسیقی از این نظر عقب مانده است.

یادم می‌آید وقتی مسئول انجمن موسیقی قزوین حدود 1 سال پیش خبر از برگزاری کنسرت های متعدد موسیقی در شهر داد آنقدر خوشحال شدم که خبرش را ۲ روز در قزوین نت گذاشتم خبر اول بماند. خواستم به این شکل از او تعهد بگیرم که به قول و حرفش عمل کند اما دریغ که چنین نشد و اگر هم شد تبلیغات آن به اندازه ای نبود که افراد زیادی از آن باخبر شوند و استفاده کنند.

اگر می‌گوییم قزوین از لحاظ فضای سبز، مراکز فرهنگی و ... کمبود دارد موضوعی است که از مدتها پیش مطرح بوده است و هیچ وقت دوران اوج نداشته است که بخواهیم به آن تاسف بخوریم. اما موسیقی قزوین از این نظر توقعات فراوانی ایجاد کرده است و چیزی نیست که بخواهیم از آن بگذریم چرا که در حدود سالهای 75 این موضوع در قزوین بسیار رونق داشته است و خیلی ها صفهای طولانی کنسرتهای موسیقی در قزوین را شاهد بوده اند.

واقعیت این است که جوانان قزوین تشنه موسیقی شده اند و دائم تفریحات خود را با نوار سی دی و چیزهای کم ارزش دیگر پر می‌کنند. یک مثال روشن برای این موضوع رقم فروش بلیط های کنسرت موسیقی اخیر با یک خواننده نه چندان معروف - که آن هم متاسفانه بنابر آخرین خبر در آخرین لحظات لغو شد - است. نمی‌خواهم از برگزاری کنسرت به شکل غیر قانونی حمایت کنم اما موسیقی قزوین چه از نظر برگزاری کنسرت های موسیقی بومی و چه دعوت از خوانندگان و نوازندگان غیر بومی نیاز به حمایت و تزریق انرژی فراوان به آن دارد و تا دوباره لقب افسرده ترین شهر ایران به قزوین نخورده است باید فکری برای این موضوع شود.

۲۱ آبان ۱۳۸۶

برنامه تلویزیونی من با موضوع وبلاگ امروز (دوشنبه) بعد از اخبار ساعت 20 از شبکه قزوین

۲۰ آبان ۱۳۸۶

هشدار برای دارندگان گوشی نوکیا

اگر گوشی موبایل شما یا نزدیکان شما نوکیا است این متن را بخوانید در غیر اینصورت می‌توانید از خواندن این مطلب صرف نظر کنید.

هر چند خود من مقداری دیر متوجه این اطلاعیه شدم اما شرکت نوکیا از مدتی پیش به دارندگان گوشی های خود هشدار داده شده است كه بدلیل یک اشکال در سیستم باتری گوشی هایش ممکن است باتری موبایل تعدادی از خریدارانش با خطر انفجار روبرو باشد! خطر انفجار به حدی است كه یك فرد بانكوكی انگشتان خودش را بابت آن از دست داده است و حدود ۴۶ میلیون باتری فروخته شده نیز در معرض این خطر قرار دارند.

بنابراین اگر گوشی شما یا نزدیکان شما نوکیا است به اینجا بروید و شماره باتری گوشی را (26 حرف) به آن بدهید و در صورتیکه باتری موبایل از نوع مذکور باشد در صفحه بعد به یک فرم هدایت می‌شوید که در آن باید تلفن و آدرس خود را (به انگلیسی) بدهید و پس از مدتی یک باتری رایگان برای شما ارسال می‌شود.

ضمنا اینکار را چند نفر از دوستان بنده انجام داده اند و باتری جدید به دستشان رسیده است و هنوز این روند از سوی شرکت نوکیا ادامه دارد.

۱۹ آبان ۱۳۸۶

ضرر؛ بيشترین نتیجه لطف اجباری

داشتم نقدم را بر حمید مافی تکمیل می‌کردم. تیترش را از قبل انتخاب کرده بودم: «دنیای سیاه سیاه حمید مافی». که متوجه شدم در این پاییز لعنتی که به جای برگ دائم قلم می‌ریزد به جای نقد باردیگر باید مرثیه ای بر وبلاگ و قلمی‌دیگر خواند. اینبار می‌خواستم تک تک کسانی را که این قلم را وادار به توقف کرده بودند نام ببرم. کسانی با آن افکار احمقانه که معتقدند برای خودش این کار را کرده اند! اما دیدم بیشتر از آنها خودش مقصر است که تن به آنهمه اعتقادات آنها داده است.

صراحتا می‌گویم اکثر حرفهایی که حمید مافی در وبلاگش در مورد توقفش نوشته است دروغ است. او نویسنده ای تواناست که به این زودیها از نوشتن کم نمی‌آورد به شرطی که بگذارند بنویسد؛ آنقدر غیر مستقیم بر او نتازند و به جای اینکه از روی ترس یا هرچیز دیگر به فکر او باشند بیشتر به فکر خودشان باشند. این مشکلی است که خود من هم بارها و بارها از آن ابتدا با آن روبرو بودم تا اینکه چند بار مستقیم در خود وبلاگم نوشتم که به من غیرمستقیم دستور(نه پیشنهاد) ندهید چه بنویسم چه ننویسم. این وبلاگ شخصی من است. نمی‌دانم این عادت مسخره تا کی می‌خواهد ادامه پیدا کند که برای وبلاگ دیگران تعیین تکلیف قائل شویم انگار که اصلا وبلاگ خودمان است! جالب است که به خاطر عقاید و افکار خودمان فکر هم می‌کنیم که حتی در حق خودش و دیگران لطف هم کرده ایم و خودشان نمی‌دانند!! انگار که خود شخص از اوضاع خودش آگاه نیست و نمی‌تواند فکر کند! مطمئن باشید هرکس خودش از هرکس دیگر بیشتر بر اوضاع خودش و اطرافش آگاه است و نیاز به لطف اجباری، تصمیم گیری و اصرار من و شما در موردش ندارد. اینکار مثل همان برخوردی است که با روزنامه ها انجام می‌شود و قاضی مرتضوی های وبلاگها علی‌رغم دم از روشنفکری و آزادی بیان، همان طرز تفکر برخورد با اندیشه ها را بدون اینکه متوجه باشند به نوعی دیگر پیاده می‌کنند. اجازه بدهید فضای نوشتن باز باشد، محو صدا نکنیم و کسی در کار کسی دخالت نکند تا اینچنین مثل امروز آثار سوئش به چشم من و شما نشیند.

حمید مافی رفت در زمانیکه به انتخابات نزدیک می‌شویم و همه ما به نوشتن او، تحلیل های او و اطلاع رسانی اش نیاز داشتیم. فقط می‌توانم بگویم تنها امیدم به آن تیترش است که نوشته «تا سلامی دوباره» و منتظر سلام دوباره او خیلی زود هستم.

۱۷ آبان ۱۳۸۶

روزگار روزگار گلهای یاس است.
از منظر بو البته.

۱۶ آبان ۱۳۸۶

سایت میراث فرهنگی قزوین به فروش گذاشته شده است

قزوین بیشترین تعداد آثار باستانی را در کل کشور دارد و از سوی سازمان ملل به عنوان پایلوت گردشگری انتخاب شده است اما خیلی مسخره است که بگویم در حال حاضر سایت سازمان میراث فرهنگی آن به فروش گذاشته شده است.

قضیه از این قرار است که چند سال پیش سازمان میراث فرهنگی قزوین یک سایت نصف و نیمه برای معرفی میراث فرهنگی قزوین راه اندازی کرد و خیلی جاها به آن لینک دادند. حتی یادم هست که در صفحه اول سایت گویا هم به آن لینک داده شد و خلاصه کلی معروف شد اما پس از چندی به دلیل اهمالی که در تمدید آدرس آن صورت گرفت یک نفر دیگر آمد و آدرس آن را گرفت و حالا هم به فروش گذاشته است!

خجالت آورتر از این موضوع دیده بودید؟ یعنی یک نفر که از خارج ایران و حتی همین قزوین بخواهد در مورد آثار باستانی قزوین اطلاعات کسب کند که بهترین و آسانترین راهش هم همین اینترنت است نمی‌تواند اطلاعات خوبی بدست بیاورد و به همین سایتی که گفتم برخورد می‌کند.

سایتی که یکی از مهمترین عوامل رونق صنعت گردشگری قزوین است و نه تنها حتما باید از مدتها قبل وجود می‌داشت بلکه حتی باید چند زبانه هم باشد و از نظر اطلاعات(متن، تصویر و فیلم) نیز بسیار کامل باشد. جالبتر از این موضوع هم این است که با این اوضاع، میراث فرهنگی قزوین مدتی پیش دوباره اقدام به راه اندازی یک سایت خبری نموده است که محتوای آن کاملا بی ربط از قزوین است! البته آنطور که شنیده ام محتوای آن الان بصورت آزمایشی است اما اینکه این آزمایشی بودن 10 ماه است بطول انجامیده است و دراین مدت هم سایت در دسترس بازدید همگانی بوده است چیزی جز آبروریزی برای قزوین نداشته است. البته اگر به حسابش برویم کل این ماجرا هم زیر سوال است. وقتی آنجا هنوز از داشتن یک سایت پایه ای برای معرفی میراث فرهنگی و گردشگری قزوین بی بهره است دیگر لزوم راه‌اندازی یک سایت خبری را نمی‌دانم!

خدا پدر محمد علی حضرتی را بیامرزد که آن موقع که مسئول سازمان ایرانگردی بود یک سایت برای معرفی آثار باستانی و صنعت گردشگری قزوین (که البته تمام آن از محتوای یک کتاب اقتباس شده است) راه اندازی کرد و هنوز نیز روی اینترنت است. چندی بعد هم یک شرکت خصوصی در تهران که احتمالا دلش به حال قزوین سوخته بوده است یک سایت دیگر برای معرفی میراث فرهنگی قزوین راه اندازی کرد. در حال حاضر همین 2 سایت ناقص برای معرفی آثار باستانی و گردشگری قزوین در اینترنت وجود دارد و متاسفانه از سازمان میراث فرهنگی قزوین که متولی اصلی این موضوع است هیچ حضوری در اینترنت وجود ندارد.

فکر می‌کنم ما در حال حاضر فقط می‌توانیم به گذشته این شهر یعنی آن میراثی که گذشتگان این شهر برایش ساخته اند و جاهای دیگر مثل سازمان ملل که برای این شهر ارزش قائلند افتخار کنیم و از خودمان هیج حرفی برای گفتن نداریم.

۱۴ آبان ۱۳۸۶

محمد خیرخواه، عکاس - ردیف پایین نفر سوم از سمت چپ
عکس از وحید سالمی

۱۳ آبان ۱۳۸۶

افزایش ظرفیت نقد پذیری

از من خورده می‌گیرند چرا دوستانت را نقد می‌کنی و از آنها خورده می‌گیری. این مسئله را حدود 7 ماه پیش توضیح دادم که چرا باید نقد رادیکال وجود داشته باشد و اصلا یکی از رویه های دور جدید وبلاگ نویسی ام همین بود. همچنین از شما می‌خواهم 10 بار این نوشته رحیم سرکار را بخوانید و 20 بار از روی آن بنویسید که خیلی از چیزهایی که می‌خواستم بگویم در آن گفته شده است.

خلاصه بگویم که ما باید ظرفیت پذیرش نقد را در خودمان ایجاد کنیم. حتی اگر نقدی که به ما می‌شود منصفانه نباشد باز هم آن را بپذیریم و فوقش این است که جوابش را می‌دهیم. اینکار باعث می‌شود که خیلی های دیگر که از روی نا آگاهی همین نقد غیر منصفانه را در قبال ما دارند روشن شوند و سوال و شبهه آنها هم برطرف شود.

بی تعارف بگویم که در وبلاگ من دوست و دشمن فرق نمی‌کند. از من انتظار نداشته باشید بخاطر دوستی که با بعضی هایتان دارم روی حساب رودرواسی و اینجور چیزها، چیزی در موردتان ننویسم. دوستی سرجای خودش است و وبلاگ سر جای خودش. این دو مسئله هریک روی همدیگر تاثیر نمی‌گذارند. مثلا اگر به عیسی صفری، حسین علیجانی، ایسنا و هر کس دیگر چه در مطالبم و چه در لینک هایم خورده می‌گیرم به این معنی نیست که با آنها دشمنم و با کسان دیگر مثل حمید مافی و حدیث قزوین دوستم که به آنها چیزی نمی‌گویم. (همینجا به حمید مافی علی رغم همه دوستی که با او دارم هم می‌گویم که منتظر یک نقد جانانه من در مورد خودش باشد.) مطمئن باشید کسان دیگر هم به این شکل است و اگر اشکالی درباره آنها ببینم می‌گویم. درواقع من به همه آنها علاقمندم که اینگونه در برابرشان حساسم وگرنه اصلا کار به کارشان نداشتم. با همه اینها اگر کسی واقعا نمی‌خواهد چیزی در موردش بنویسم به من بگوید که دیگر کاری به کارش نداشته باشم. خیلی هم صادقانه از همه کسانیکه خود مرا نقد منصفانه و غیر منصفانه می‌کنند تشکر می‌کنم.

به هر حال مهم این است ما تا جائیکه می‌توانیم باید نقد پذیری را در خودمان تمرین کنیم و آن را بالا و بالاتر ببریم. مسیر پیشرفت و تکامل ذهنی و عملی ما از نقد می‌گذرد. شاید لازم باشد در برابر نیروی درونیمان که در مقابل پذیرش نقد دیگران ایستادگی می‌کند به جدال بپردازیم. قبول دارم جدال سختی است اما نتیجه لذت بخشی خواهد داشت.

۱۲ آبان ۱۳۸۶

شمایی که با خونسردی فقط نگاه می‌کنید

انگار نه انگار که نشریه ای به محاق رفته است. مدعیان آزادی بیان و دمکراسی ساکت نشسته اند یا فقط خاطراتشان را از مینودر می‌نویسند! فکر نمی‌کنم علتش این باشد که به این چیزها عادت کرده باشیم. علتش این است که بی اهمیت شده ایم. زورمان می‌آید ماتحتمان را تکان بدهیم برویم با چهار نفر صحبت کنیم و برای آزادی اش تلاش بکنیم. حتی نمی‌گویم زحمت بکشیم و امضا هم جمع کنیم. لااقل گوشی تلفن را هم بر نمی‌داریم به چهار نفر از دولتی ها که می‌شناسیمشان و با آنها همین رابطه ظاهرانه را هم که داریم زنگ بزنیم و اعتراض کنیم. اصلا زنگ بزنیم که چه بشود؟ بله! ما در حرف خوب بلدیم شعار بدهیم. جامعه آزاد می‌خواهیم. دموکراسی می‌خواهیم. اما وقتی پای عمل می‌رسد حتی یک اعتراض کوچک هم نمی‌کنیم.

وقاحت از سر و روی ما بالا می‌رود و خودمان خبر نداریم. نمی‌خواهد به فکر اصلاح کسی باشیم. خودمان، خودمان را اصلاح کنیم کلی از مسائل حل می‌شود. جو خودمان خیلی کثیف تر از آن است که فکرش را می‌کنیم. همین مایی که نشسته ایم و خفه شدن دوست سابقمان را با خونسردی نگاه می‌کنیم.

پی نوشت: الان دیدم حمید مافی هم از این جریان نالیده است. از او ممنونم.

۱۱ آبان ۱۳۸۶

شورشی آرمان خواه

برای پاسداشت تلاش های سردبیر نازنین ایسنای قزوین، حسین طاهری قزوینی
حسن حسن زاده
« ... غم نان اگر بگذارد!!!» این عبارت شاملو، شاعر محبوب حسین این روزها بیش از همه در مورد خود او صدق می‌کند. خبر را شنیده اید. حسین طاهری قزوینی از ادامه همکاری با خبرگزاری ایسنا – دفتر قزوین استعفا داد. شاید خیلی ها با شنیدن این خبر و رجوع به سوابق سیاسی، اجتماعی و رسانه ای او شروع به گمانه زنی های متفاوت درباره چرایی خروجش نمایند و آسمان و ریسمان را به هم ببافند اما واقعیت این است که او بنا به هیچ دلیلی جز مسایل شخصی و تامین نیازها و رفع دغدغه هایش برای تشکیل زندگی و آینده ای بهتر با ما خداحافظی نکرد.

نگارنده از صمیمی‌ترین دوستان او محسوب می‌شود. از سال 76 با هم آشنا شدیم. اولین بار صدای او را پشت تلفن شنیدم. به عنوان خبرنگار صفحه پویش هفته نامه مینودر مشغول تهیه گزارشی درباره تعطیلی هفته نامه خانه، ارگان خانه روزنامه نگاران جوان بودم و با او نیز گفتگو کردم. این گونه بود که نخستین تجربه من در گزارش نویسی حرفه ای با حضور او توام بود. دوستی ما از آن روز آغاز شد و تا امروز ادامه دارد و هر روز نیز بر عمق آن افزوده می‌شود.

شاید بیشتر از هر کسی تجربه همکاری مشترک با او دارم. مینودر، تابان، حدیث، نامه، پیام شهر و این آخری در ایسنا. همیشه از بودن در کنار هم لذت می‌بردیم و او مشوق من و همه همکارانش برای آموختن بیشتر و بیشتر بود. حسین همان طور که همکاری کم نظیر، سردبیری جدی و پرکار و روزنامه نگاری خلاق با قلمی ‌شیواست در دوستی نیز رفیقی شفیق و مهربان است.

خیلی ها او را به رادیکالیسم متهم کرده و می‌کنند و برای اثبات مدعایشان از زمین و زمان شاهد مثال می‌آورند. به خصوص فیزیک صورت و نظایر آن اما حقیقت آن است که او جور دیگری بود. برای شناسایی طبع لطیف، خلق پاک و روح بلندش شما را به ترانه هایش ارجاع می‌دهم. در کار روزنامه نگاری هم شاهدی بهتر از آثارش نیست. حسین بدون شک انسانی آرمان خواه و بوده و هست اما در کار روزنامه نگاری تاکید او بر تخصص گرایی و حرفه ای عمل کردن باعث می‌شد تا جانب انصاف را رها نکند و واقع گرایانه عمل نماید. اگرچه دید تیزبین و نقاد او به مذاق خیلی ها خوش نمی‌آمد و این امر بر هیچ کس پوشیده نیست.

به عنوان یک دوست و همکار نمی‌توانم قدردان زحمات او در ایسنای قزوین نباشم. بدون شک حضور او در ایسنا دورانی پر از برکت، پویایی و نشاط را رقم زد. حاصل دوران کوتاه سردبیری او تربیت جمعی از خبرنگاران است که با ذهن های پرسشگر و جسارت توام با ادب خود در فضای رسانه ای استان نقش آفرینی می‌کنند. علاوه بر آن سطح کمی‌و به خصوص کیفی اخبار ایسنای قزوین رشد مطلوبی یافت و از این بابت نیز تلاش های او را ارج می‌نهم. اشتباه و خطا در کار نیز امری طبیعی است به ویژه کاری رسانه ای که ماهیت آن ضریب خطا را به شدت افزایش می‌دهد. اما چه باید کرد که سرنوشت حسین طاهری و هم نسلان او در این برهه از روزگار به گونه ای دیگر در حال رقم خوردن است. آن روی سکه زندگی اندک اندک چهره خود را نشان می‌دهد. چهره ای که نه تنها مانند روی اول زیبا نیست بلکه سخت تلخ و خشن است.

در مبارزه بین علایق، باورها و آرمان ها از یک سو و الزامات زندگی از سوی دیگر سخت است که بتوان جانب اولی را گرفت. به ویژه اگر دنیای دوست داشتنی تو از نظر اقتصادی هیچ گونه جذابیتی نداشته باشد. حسین عاشق روزنامه نگاری است. این را همگان قبول دارند اما او هم در این کشمکش در این مقطع تسلیم شد و ناچار از تن دادن به شرایطی شد که شاید در حالت طبیعی هرگز به آن نمی‌اندیشید.

بدون شک جبران جای خالی حسین و امثال او در عرصه رسانه ها کار سختی است. کاش همه چیز کمی ‌بهتر بود.

عنوان این مقاله از کتاب مازیار بهروز برداشت شده است.

۱۰ آبان ۱۳۸۶

حسین طاهری قزوینی که بود؟

امروز شنیدم حسین طاهری قزوینی، سردبیر خبرگزاری ایسنای قزوین از سمت خود استعفا داده است. این خبر بیشتر برای من شبیه یک شوک بود تا یک اتفاق ساده! هرچند از آن ابتدا که وی وارد ایسنا شده بود دائم زمزمه های استعفایش به دلایل مختلف به گوش می‌رسید اما همیشه آرزو می‌کردم که این اتفاق نیفتد و او همیشه برای ایسنا بماند. با همه انتقاداتی که به ایسنا داشتم معتقد بودم او بهترین فرد برای ایسنا است و اگر بخواهم 5 روزنامه نگار خوب قزوینی نام ببرم قطعا وی در میان آنها خواهد بود.

خود من نخستین بارنام وی را حدود سالهای 74 بود که شنیدم. آن موقع من و او برای ضمایم همشهری مطلب می‌نوشتیم بی آنکه همدیگر را بشناسیم. او خیلی فعال بود و دائم مطالبش چاپ می‌شد و راستش را بخواهید از این بابت نسبت به او حسودیم می‌شد که چطور می‌شود مطالب کسی به این راحتی چاپ شود. البته مطالبش هم خیلی غنی بود و ارزش خواندن داشت. در سال 75 در یک اردو که روزنامه همشهری ترتیب داده بود از نزدیک با او آشنا شدم و پس از آن کار روزنامه‌نگاری را به همان شکل غیر حضوری در هفته نامه خانه ادامه دادیم. سپس به هفته نامه مینودر رفتیم و از آنجا روزنامه نگاری را به شکل حضوری آغاز کردیم. آن سالها حسن شکیب زاده سردبیر مینودر بود که تقریبا به مدت 3 تا 4 سال و تا پایان سردبیری اش با او کار کردیم. فعالیت ما خیلی جدی بود و بهنام محمودی و حسن حسنزاده و سپس عیسی صفری هم در همان سالها به مینودر پیوستند. در کنار همه این فعالیتها همیشه چیزی که من و احتمالا کسان دیگر را به خود جذب می‌کرد دست خط حسین بود که در نوع خود بینطیر بود. فکر می‌کنم خیلی از کسانیکه با او بوده اند چند بار سعی کرده‌اند که مثل او بنویسند اما نتوانسته اند! حسین طاهری در آن سالها خودش نشریات تجربی زیادی منتشر می‌کرد که یکی از آنها جوان دوم خرداد بود. پس از شکیب زاده، احد چگینی سردبیر مینودر شد که مدتی هم با او همکاری داشتیم.

همزمان با این فعالیتها حسن شکیب زاده اقدام به تشکیل کانون روزنامه نگاران هلال نمود که بیشتر روی آموزش روزنامه نگاری تاکید داشت. حسین و یکی دو نفر دیگر از عناصر اصلی این کانون بودند و فعالیتهای خیلی خوبی آنجا انجام دادند. اتفاقا ورود من به عرصه اینترنت و طراحی هم از همان سالها شروع شد که اینترنت تازه به قزوین آمده بود و فکر می‌کنم اولین سایتی که ساختم همین سایت کانون روزنامه نگاران هلال بود و هنوزم روی اینترنت هست.

پس از مدتی کانون روزنامه نگاران هلال به دلایل مالی و چیزهای دیگر منحل شد و از آن به بعد من بیشتر در خط اینترنت و کامپیوتر افتادم و دیگر با حسین نبودم اما شنیدم که او به ولایت و سپس به تابان رفته است و حدود یکسال هم با هرکدام همکاری داشته است. مدتی هم مقاله ها و مطالب او او را در روزنامه های سراسری می‌خواندم و همزمان دوباره با هم و همان افراد مینودر به روزنامه‌نگاری مدرن روی آوردیم و بطور ناشناس چند سایت خبری در مورد قزوین راه انداختیم که جریانات فراوان خودش را داشت و پس از مدتی لو رفتیم و مجبور شدیم تعطیلش کنیم تا خودمان را تعطیل نکرده اند!

دوباره دیگر من با او نبودم تا اینکه اواخر سال پیش شنیدم سردبیر ایسنا شده است. خیلی ها مثل من که او را می‌شناختند از این اتفاق خوشحال شدند چرا که هم تجربه اش را داشت و هم توانایی‌اش را و به شخصه معتقد بودم ایسنا یک رسانه عالی برای قزوین است که روی جهت گیری خیلی از افراد تاثیر می‌گذارد.

خیلی سعی کردم وادار و تشویقشان کنم که ایسنا منطقه خبری بشود و حسین طاهری آنجا ماندگار شود و سالهای اقتدار ایسنا بر قزوین را ببینم اما نشد و امروز هم که شنیدم او از آنجا خارج شده است و مسئولیتی در آنجا ندارد. او علت استعفایش را تغییر شغلش به دلیل مسائل شخصی عنوان کرده است و هرچند گفته است که همچنان کار روزنامه نگاری می‌کند و از دور هم دستی بر آتش دارد اما ای کاش نمی‌گذاشتند خارج شود یا رشته دانشگاهی اش طوری مرتبط با رسانه بود که نتواند خارج شود. هرچند قطعا شغل جدیدش که ارتباطی هم با رسانه ندارد نیازهای او را بیشتر تامین می‌کند اما این کلا یکی از بزرگترین مشکلات رسانه های ما است که باعث می‌شود افراد خوب به این آسانی جذب شغلهای دیگری شوند که حداقل از نظر مالی بیشتر به نفع آنهاست.

حسین طاهری در این سالها چند وبلاگ هم زد که موضوعاتشان کاملا متفاوت و حتی ادبی بود. این وبلاگها به ترتیب عبارتند از: کوپه شماره چهارشهر خوبمحاق - من و ایسنا که هر کدام بنا به دلایلی متوقف شدند.

حسین طاهری از ایسنا جدا شد اما می‌دانم که دلش با آنجاست و جدایی او از رسانه امکان پذیر نیست.