۱۰ مرداد ۱۳۸۳

گلد کوئست

مدتي است که پديده هايي موسوم به گلد کوئست يا گلد ماين و ... رواج زيادي در ميان گروههاي مختلف جامعه خصوصا جوانان جوياي پولهاي هنگفت پيدا کرده است. اين جريان از آنجا حيات پيدا مي کند که در يک طرف راه اندازان سودجو که به چيزي غير از پول هاي بي دردسر نمي انديشند قرار دارند و در طرف ديگر جوانان که روياي رسيدن به پول فکر انديشيدن در مورد هريک از جوانب آن را از آنها سلب کرده است.

شيوه عملکرد اين سيستمها به اين شکل است که ابتدا بايد از کسي که وارد يکي از اين جريانات شده با پرداخت مبلغي پول دريافت يک دسترسي عضويت نمائيد. پس از آن شما زير گروه او شده ايد و شما هم مي توانيد به همين شکل ديگران را راغب کنيد که عضو گروه شوند و تقاضاي عضويت زير گروه خود همراه با وجه آن به کسي که شما زير مجموعه او هستيد ارجاع دهيد.
در عين حال شما داراي يک شماره حساب در شرکت اصلي هستيد که هرقدر زيرگروههاي شما زيادتر شوند حساب شما هم به همان شکل افزايش مي يابد.

هيچکس نمي تواند رسيدن به پول با اين روش را نفي کند. اين روش بايد در ابتدا شغل شما شود و در آن فعالانه عمل کنيد. مي توان تصور کرد پس از طي مدتي، زماني خواهد رسيد که شما در حال استراحت هستيد و همينطور حساب شما به واسطه فعاليت زير گروههاي شما در حال افزايش است.
درست فکر کردن به معايب اين سيستم براي افراديکه کمي به آنچه غير از پول نيز وجود دارد مي انديشند موجب بازداري آنها از وارد شدن به اين سيستم مي شود. حس پولدوستي حسي است که نهايت ندارد اما حس پولي که بدون زحمت بدست مي آيد تفاوتي با دزدي ندارد. به طور ناگهاني صاحب ثروت شدن لذت استفاده از آن ثروت را ندارد. به عبارت ديگر در يک طرف تصاحب پول وجود دارد و در طرف ديگر لذت خوب استفاده از آن. البته ممکن است در ابتدا اين موضوع حس نشود اما پس از مدتي يک نوع بي ارزشي براي پول کار و زندگي براي شخص پديد خواهد آمد که ديگر حيات، زندگي و تلاش براي رسيدن پول اهميت خود را از دست خواهد داد.

اما مهمترين عيب اين سيستم اين است که ضربه اي که اين سيستم رفته رفته به اقتصاد کشور وارد مي کند را با هيچ چيز ديگري نمي توان مقايسه کرد. به دليل اينکه شرکتهاي سرمايه گذار در خارج کشور هستند با داخل شدن هر فرد و زير گروه هايش داخل سيستم ارز فرواني از کشور خارج مي کنند و به پايين آمدن سطح نقدينگي اقتصاد کشور و به دنبال آن به افزايش فقر گراني و فساد در جامعه که از تبعات ضعف اقتصاد جامعه هستند مي انجامد.

۰۷ مرداد ۱۳۸۳

جشن انتشار هفته نامه توقيف شده نامه قزوين

آنها که عکس گرفتند (از راست به چپ)
مريم آبرود(همکار گروه ادبي) – نسرين قوامي – وجيهه يوسفي(همکار گروه اجتماعي) – آزاده مشعوف(دبير گروه حوادث) – محدثه قافله باشي(صفحه آرا) – بهنام محمودي(مسئول گروه تبليغات) – مهديه مير ناصري(همکار گروه شهري) – احسان ميرزاده(نشسته روي صندلي) – حسن حسن زاده(سردبير) – فرامرز طواف(دبير گروه هنر و ادب) – عليرضا مافي(وکيل نشريه) – اميد کرمي(همکار گروه جامعه) – عليرضا خدابخش(مسئول وب سايت) – احد چگيني(عضو شوراي شهر قزوين) – مصطفي گنجه ها(دبير گروه ورزش) – حسين طاهري قزويني(دبير اتاق خبر) – سعيد مالک پور(عضو تشکل روزنامه نگاران دهخدا)

آنها که عکس نگرفتند:
حميد ميزاني(مسئول صفحه موسيقي) – ليلا نظري(همکار گروه اجتماعي)

آنها که نبودند:
سيد علي شهروزي(مدير مسئول) - مرتضي ملا عليا(مدير هنري) – زهرا غزنويان(دبير گروه اجتماعي) – مهديه قافله باشي(مسئول صفحه زنان) – محمد خيرخواه(دبير گروه عکس) – مسعود خيرخواه(دبير گروه انديشه) – حميد مافي(دبير گروه جامعه)- فرنازپور جعفر(همکار اتاق خبر) – مهديه حاجي حسني (همکار گروه خبر) – نسترن عرفاني(همکار گروه ورزش) – خانم فرماني(همکار گروه اجتماعي) – نرگس جليلوند (حروفچين) – عباس صلواتي(طراح لوگو) – وحيد غزنويان(همکار گروه اقتصادي) – آقاي يعقوب علي پور(همکار گروه انديشه) – محسن قاسمي(مسئول دفتر نشريه)
کيک؛ شربت و نامه قزوين
از انتشار تا توقيف به روايت تصوير

۰۳ مرداد ۱۳۸۳

آشتی

دستش را به طرفم دراز کرد.صدايم کرد.شوخي کرد.معذرت خواست.خنديد.سر به سرم گذاشت.گفت :«بابا بي خيال! دنيا دو روزه...سخت نگير.آشتي؟»
گلفروش دوره گرد در خيابان مي چرخيد.وسط خيابان دويد و يک شاخه گل برايم خريد.خنده ام گرفت.خواستم بگويم:«باشه آشتي...» اما يک موتورسوار خودش و گل زيبايش را روي زمين پرپر کرد.
سالها مي گذرد و من از يادآوري آن روز در شرم مي سوزم.