چندی پیش حسین طاهری قزوینی، روزنامه نگار قزوینی نقدی بر وبلاگ من ارسال کرد که حاوی برخی مسائل تکراری -که قبلا به آنها پاسخ داده ام- و برخی مسائل تازه بود که در این نوشته به آنها پاسخ میدهم. همچنین این نقد حاوی مقداری موضوعات کلی و جزئی از وبلاگ من بود. من صراحتا از همه منتقدان وبلاگم میخواهم هر موقع میخواهند سوالی بپرسند یا وبلاگ من را نقد کنند دقیقا بگویند به چه بخشی اشاره دارند.
حسین طاهری قزوینی در آغاز سخنش اشاره کرده است که من نقدهای وبلاگم را با عصبیت پاسخ میدهم و حاضر به پذیرش خطا نیستم. ای کاش او دقیقا اشاره میکرد که در کجای کدام پاسخ من عصبیت احساس کرده است تا دقیقا بتوانم آن را پاسخ بدهم. در مورد حاضر نبودن به پذیرش خطا هم زمانی شخصی حاضر نیست خطایی را بپذیرد که پاسخی برایش نداشته باشد. وقتی شخص میتواند با دلیل و برهان پاسخ بدهد دیگر پذیرش خطا معنی ندارد. در این مورد هم ای کاش دقیقا اشاره میکرد که کجا بوده که من دلیلی برای خطایم نداشته ام اما آن را نپذیرفته ام. من تا آنجا که میدانم تا حالا اگر جایی قادر به پاسخ نبوده ام خطایم را پذیرفته ام.
ایشان به من گفته که من نگاه توأم با توطئه دارم. من اتفاقا دقیقا همین اشکال را به ایشان دارم که فکر میکنند وبلاگ من توطئه انگیز است و اندیشه توطئه نسبت به وبلاگ من دارد. من صادقانه میگویم که تمام اشکالاتی که به دیگران وارد میکنم از سر خیر و دلسوزی و دوست داشتن آنها و البته بر اساس نظرات شخصی خودم است. همینطور اگر آنها را دوست نداشتم نمینشستم 3 روز کامل وقت صرف کنم و برنامهای بنویسم که وبلاگهای بروز شده دوستان و آشنایان را این کنار نمایش دهد. فکر میکنم در این مورد نگاه حسین طاهری قزوینی باید به من و وبلاگ من کمی تغییر پیدا کند.
حسین طاهری در ادامه نقد مثالهایی که به نظر میرسد از دید توطئه آمیز ایشان نسبت به وبلاگ من برخواسته شده است آورده است که سعی میکنم به تک تک آنها بصورت دقیق پاسخ دهم.
در مورد حمید مافی و آن تیتر، آن فقط یک نقد به مطلب رسانه ای ایشان بود که در اقتباسی که ایشان از آن کتاب روزنامه نگاری کرده است بدلیل اینکه نویسنده کتاب خارجی است و کتاب صرفا ترجمه شده است به نظر من در آن کتاب فرهنگ ایرانی و دینی ما نادیده گرفته شده است. این یک نقد به آن مطلب بود و نمیدانم کجایش به توطئه میماند! اجازه بدهید فضای نقد باز بماند و کمی با نگاه مثبت به جریانات اطراف نگاه کنید. اگر همه ساکت بشینیم و به هم نگاه کنیم که به جایی نمیرسیم. خلاصه از پس این نقد و پاسخها است که یک چیز در میآید و در مسیر پیشرفت همهمان قرار میگیرد.
درباره موضع گیری من درباره بیانیه خانه مطبوعات با اینکه چندین بار توضیح هم داده ام اما باز هم میگویم که به نظر من آن بیانیه بدلیل اشتباه در نگاهی که به وبلاگها وجود دارد نوشته شد. نباید وبلاگها را با روزنامه ها و خبرگزاریها یکسان فرض کرد. ما نمیتوانیم به وبلاگها بگوییم چه بنویسند و چه ننویسند و اساسا موضع گیری علیه آنها «بی نتیجه» است. در مورد این بیانیه من شب قبل وقتی اطلاع یافتم قرار است حسین طاهری چنین بیانیه ای بنویسد با اینکه قبلش هم اصلا انتظار نداشتم او حاضر به نوشتن چنین بیانیهای باشد به او پیغام دادم که مواظب باشد تحت تاثیر القائات دیگران آن را ننویسد. اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و آن بیانیه که عمدهاش تحت تاثیر طرفداران شیخ قدرت علیخانی در خانه مطبوعات و ناراحتی آن ها از وبلاگهای مخالف بعلاوه نگاه اشتباه آنها به وبلاگها بود نوشته شد. من واقعا برای نوشتن آن بیانیه متاسف شدم و نقدم را بر آن بیانیه نوشتم.
در مورد طرفداری من از احمدی نژاد و مسئله فیلترینگ وبلاگها به نظر من فیلترینگ وبلاگها و فشار بر آنها هم در زمان خاتمی و هم در زمان حاضر وجود داشته و دارد و کاملا بی انصافی است که بگوییم در حال حاضر زیادتر شده است. تنها تفاوتی که کرده است اگر آن موقع وبلاگها و وب سایتها فله ای فیلتر میشدند و هیچکس پاسخگو نبود الان جایی بوجود آمده است که اگر وبلاگ شما فیلتر شده باشد میتوانید با آنجا تماس بگیرید و علت فیلترینگ خود را جویا شوید. حتی اگر هم خواستید میتوانید نسبت به رفع موارد اشکالی که آنها از وبلاگ یا وب سایت شما گرفته اند اقدام کنید و وبلاگ خود را از فیلتر خارج کنید.
ایشان من را متهم کرده اند که علت لینک دادن من به مطالب غیر اخلاقی افزایش آمار بازدیدکنندگان وبلاگ است. حسین طاهری اگر قدری توجه میکرد متوجه میشد که این موضوع آنقدر برای من بیاهمیت است که وبلاگم مثل خیلی از وبلاگهای دیگرحتی شمارشگر تعداد بازدید کنندگان ندارد و اصلا برایم مهم نیست چند نفر به وبلاگ مراجعه کرده اند. البته یک شمارشگر پنهان دارد که صادقانه میگویم که 2 ماه است حتی آن را هم ندیده ام و بارها برایم پیش آمده است که افرادی از من پرسیده اند وبلاگت روی چند بازدید کننده دارد اما من نتوانسته ام جواب دقیقی به آنها بدهم. در این مورد هم به طور کلی به موضوع اشاره شده است و فقط مثالی از لینک من به تصاوير حمله پليس چين به يك روسپي خانه آمده است. در مورد آن لینک باید بگویم که عکسهای خاص موجود در آن لینک همه سانسور شده و تار شده بود و به نظر من کل گزارش شامل تعدادی از عناصر خبری هم میشد. به عقیده من علت غیر طبیعی بودن آن لینک برای ایشان این است که در جامعه ما تا کنون کمتر به این موارد پرداخته میشود که برای او و عده ای اتفاق عجیبی قلمداد میشود.
بقیه مواردی که در نقد بیان شده خیلی کلی است و من دقیقا نمیدانم به چیزی باید پاسخ بدهم. البته تعدادی از مواردی را که مطرح شده مثل علت لینکهای انتخاباتی را قبلا بخصوص در پاسخ به نقد سعید آقا علیخانی پاسخ داده ام که برای خواندن پاسخم میتوانید به آنجا مراجعه کنید.
حسین طاهری می گوید گریز از من به عنوان یک رسانه ای به دلش نمیشنید. به نظر من این اشکال از آنجا ناشی میشود که حسین طاهری در پیش فرض اشتباه ذهنی خودش وبلاگ را هم یک رسانه رسمی مثل روزنامه ها و خبرگزاریها فرض میکند که محتوای و سبک نگارش آن نباید از چهارچوب خاصی خارج شود. اما آنچه در تعریف وبلاگ آمده است وبلاگ را یک رسانه غیر رسمی معرفی میکند که به وبلاگ نویس اجازه میدهد به هر صورتی که مایل است بنویسد و در قید و بند نوشتار رسمی مثل آنچه در روزنامه ها و خبرگزاری ها است نباشد. به عقیده من یکی از علل بوجود آمدن و از منافع و مزیتهای وبلاگ هم همین غیر رسمی بودن آن است که آن را از سایر رسانه ها متمایز میکند.
در پایان از حسین طاهری بخاطر نقدش تشکر میکنم و امیدوارم وبلاگ خودش هم استمرار بیشتری داشته باشد تا دیگران هم بتوانند با تفکرات او را بیشتر آشنا شوند و هم با دور کردن اندیشه توطئه و خطر، خودش هم در میدان انتقاد و پاسخ حضوری روشن تر و فعالتر داشته باشد.
۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
۰۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آيا گريز بهترين راه است؟!
دوست عزیزم حسین طاهری قزوینی، سردبیر سابق ایسنای قزوین و مسئول فعلی صفحه چهلستون هفته نامه نامه قزوین (اشتباه میکردم. او نویسنده غیر دائم بخشهایی از مطالب این صفحه است نه مسئول صفحه) نقدی بر وبلاگ من با عنوان «آيا گريز بهترين راه است؟!» نوشته و برایم ارسال کرده است. این نقد حاوی تعدادی مسائل تکراری است که قبلا به آنها پاسخ داده ام و البته تعدادی مسائل جدید نیز در آن مطرح شده است که ناشی از برداشت غلط است و بزودی به آنها هم پاسخ خواهم گفت.
از حسین طاهری بخاطر این نقدش تشکر می کنم. نقد او بر گریز را بدون کم و کسر بخوانید:
علي رضاي عزيز!
تو و وبلاگ تو - گريز- اين روزها نقل محفل رسانه اي هاي استان شده اند. اين به نظر خيلي خوب است و شايد حس خوبي را به تو منتقل ميكند، چرا كه تو به عنوان يك طرفدار دو آتشه فضاي مجازي از اين كه رسانه مجازيت مخاطب يافته و تأثير گذار شده است حتما خوشحال خواهي بود، ولي اما ي بزرگي اين وسط هست كه مرا واداشت برايت بنويسم... و بي علاقه هم نيستم كه مخاطبان وبلاگت نيز اين ها كه مينويسم را بخوانند.
حتما با من هم عقيده اي كه يك رسانه ، هر چقدر بزرگ تر باشد اشتباهاتش بزرگ تر است چون تعداد بيشتري-كه همان مخاطبان رسانه هستند – شاهد آن اشتباه خواهند بود و تناقضات و تضاد هاي موجود در رسانه را كشف ميكنند،بنابر اين رسانه هاي بزرگ را بايد آدم هاي بزرگ هدايت و رهبري كنند.شايد به اين دليل است كه در ايالات متحده و اروپا وقتي تيراژ يك روزنامه افزايش چشمگير و به ويژه تحميل شده اي مييابد مديران روزنامه تصميم به تعويض سردبير ميگيرند و سردبير سابق را در مقامي نظير دبير تحريريه يا ...ميگمارند.
با اهداي همه احترامات فكر ميكنم كه وبلاگ تو دارد جلوتر و سريع تر از خودت بزرگ ميشود و اين اصلا خوب نيست. مهم ترين نشانه ي اين ادعا آن است كه تو همه ي نقد ها نسبت به محتواي وبلاگت را با عصبيت پاسخ ميدهي و حاضر به پذيرش خطا – كه در فعاليت يك رسانه اجتناب ناپذير است- نيستي .
نگاه توأم با توهم توطئه نيز در برخي از نوشته هايت به چشم ميخورد به ويژه آن جا كه منتقد وبلاگت را به چشم منتقد فضاي باز رسانه اي و تهديد كنندگان رسانه هاي مجازي ميپنداري و فكر ميكني همه و همه بسيج شده اند تا فضاي رسانه اي استان را به سمت نابودي هدايت كنند، در حالي كه خطر بزرگ تر را نميبيني و نميداني كه خود به حمايت از تهديد كنندگان واقعي فضاي مجازي پيوسته اي آن جا كه در توضيحي در خصوص بزرگ مرد خوانده شدن احمدي نژاد در پاكستان نوشته اي "اميدوارم روزی برسد مردم ايران هم ارزش اين بزرگمرد را بيشتر حس کنند و قدرش را بيشتر بدانند." به نظر ميرسد تو به عنوان يك فعال رسانه اي از فيلترينگ گسترده و هدايت شده ، شناسايي و محدوديت وبلاگ نويسان و اعمال فشار ها از سوي وي و همفكران اين بزرگمرد بي اطلاعي كه بيانيه ي خانه مطبوعات استان را حمله به رسانه هاي مجازي قلمداد كرده و خواهان قدر دانسته شدن احمدي نژاد شده اي.
علي رضاي عزيز!
من نميتوانم دليل خوشبينانه اي جز ذوق زدگي وعدم شناخت سياسي براي لينك هاي عجيب و غريب تو به وبلاگ هاي بي نام و نشان و فحش نامه هاي غير حرفه اي !! كه روش هاي فحش دادن را نيز نميدانند بيابم. نميتوانم دليل خوشبينانه اي جز وسواس و حساسيت تو به آمار بازديد كنندگان وبلاگت براي لينك دادنت به مطالب پورنو و گاه غير اخلاقي- نظير تصاوير حمله پليس چين به يك روسپي خانه و ...- پيدا كنم.
قادر نیستم بفهمم كه تو چرا به عنوان يك روزنامه نگار قديمي و آموزش ديده نميخواهي بين يك وبلاگ به عنوان يك رسانه ي حرفه اي يا حداقل يك رسانه مفيد –به عنوان وسيله اي مناسب جهت انتقال دغدغه ها و عقايد عاري از توهين و ناسزا و حرمت شكني – با يك فضاي صرفا مجازي تخريب گر ،تهمت زن و غير حرفه اي تفاوتي ببيني و از همه مهم تر براي اعتلا كيفي فضاي مجازي ، اين تفاوت را برجسته كني و شرح دهي.
هر چه ميكوشم نميتوانم دريابم كه ارزش هاي دروازه باني خبر براي تو چه ها هستند و آيا پيش از انتشار هر مطلبي يا ارجاع به هر لينكي اين ارزش ها را در نظر داري و اصلا به عواقب احتمالي ناشي از انتشار محتواي وبلاگت ميانديشي؟ هر چه تلاش ميكنم دليل انتخاب تيتر هاي جهت دار برخي لينك هايت را و از آن جالب تر توضيحات شگفت آور آمده بر آن ها را نميفهمم.چه دليلي دارد كه تو يك مطلب كاملا آموزشي و حرفه اي در مورد روزنامه نگاري را – كه به آن مجرد از گرايش سياسي و صرفا از ديدگاه حرفه اي پرداخته شده – با عنوان الگو پذيری حميد مافی از فرهنگ روزنامه نگاری غرب لينك دهي ؟ جز آن كه براي عده اي كه به طور طبيعي هم متوهم اند مستند سازي كني؟
علي رضاي عزيز!
من و تو فعاليت رسانه اي را از آفتابگردان و از همشهري آغاز كرديم كه اتفاقا آن ها هم به قدر كافي مخاطب داشتند اما در آن سال هاي خوب كه ما كارت افتخاري آفتابگردان را افتخاري برا ي خود ميدانستيم رسانه هايي بودند كه علاوه بر زيبايي بصري و بهره گيري از فن آوري هاي نو، رسانه هايي اخلاق مدار ،آزادي خواه و قابل اعتماد بودند و حداقل تكليف مخاطب شان روشن بود.
اما چه بگويم كه "گريز"آگاهانه و ناآگاهانه از رو كردن دست خودش و اين كه چه ميخواهد و بر كدامين راه ميپويد در گريز است. در انديشه آزادي رسانه اي و رسانه بدون سانسور است يا حمايت از سانسور چي ها و لازم دانستن سكوت و خودسانسوري ، به عدم كنترل وبلاگ ها يا خط دادن براي غرب زده معرفي كردن وبلاگ نويس ها ، به حفظ اخلاق رسانه اي يا تلاش براي معرفي كردن وبلاگ هاي غير حرفه اي و اهانت بار تحت لواي داغ شدن فضاي عرصه مجازي؟ ميخواهم خوشبينانه بينديشم و همه اين ها را به حساب اشتباهات ناگزير رسانه اي و يا عدم تجربه ي مستقم رسانه اي تو در مقام اديتور اول بدانم.
هر چه هست بي پيرايه بگويم گريز به دلم به عنوان يك رسانه اي نمينشيند ،شايد چون همه اش از دل تو به عنوان يك رسانه اي بر نميآيد!!
از سويي شايد تو هم مقصر نباشي كه اگر زندگي بر رسانه اي هاي اين مرز و بوم سخت نميگرفت و روزنامه نگاري شغل ماجراجويان بيكار و جوانان سر به هوا نام نميگرفت امروز "گريز "ها يكي – دو تا نبودند و قرعه فال را به نام تو، تنها نميزدند.
... و چه بگويم كه روزگار بدي است و شايد گريز بهترين راه باشد!!
از حسین طاهری بخاطر این نقدش تشکر می کنم. نقد او بر گریز را بدون کم و کسر بخوانید:
علي رضاي عزيز!
تو و وبلاگ تو - گريز- اين روزها نقل محفل رسانه اي هاي استان شده اند. اين به نظر خيلي خوب است و شايد حس خوبي را به تو منتقل ميكند، چرا كه تو به عنوان يك طرفدار دو آتشه فضاي مجازي از اين كه رسانه مجازيت مخاطب يافته و تأثير گذار شده است حتما خوشحال خواهي بود، ولي اما ي بزرگي اين وسط هست كه مرا واداشت برايت بنويسم... و بي علاقه هم نيستم كه مخاطبان وبلاگت نيز اين ها كه مينويسم را بخوانند.
حتما با من هم عقيده اي كه يك رسانه ، هر چقدر بزرگ تر باشد اشتباهاتش بزرگ تر است چون تعداد بيشتري-كه همان مخاطبان رسانه هستند – شاهد آن اشتباه خواهند بود و تناقضات و تضاد هاي موجود در رسانه را كشف ميكنند،بنابر اين رسانه هاي بزرگ را بايد آدم هاي بزرگ هدايت و رهبري كنند.شايد به اين دليل است كه در ايالات متحده و اروپا وقتي تيراژ يك روزنامه افزايش چشمگير و به ويژه تحميل شده اي مييابد مديران روزنامه تصميم به تعويض سردبير ميگيرند و سردبير سابق را در مقامي نظير دبير تحريريه يا ...ميگمارند.
با اهداي همه احترامات فكر ميكنم كه وبلاگ تو دارد جلوتر و سريع تر از خودت بزرگ ميشود و اين اصلا خوب نيست. مهم ترين نشانه ي اين ادعا آن است كه تو همه ي نقد ها نسبت به محتواي وبلاگت را با عصبيت پاسخ ميدهي و حاضر به پذيرش خطا – كه در فعاليت يك رسانه اجتناب ناپذير است- نيستي .
نگاه توأم با توهم توطئه نيز در برخي از نوشته هايت به چشم ميخورد به ويژه آن جا كه منتقد وبلاگت را به چشم منتقد فضاي باز رسانه اي و تهديد كنندگان رسانه هاي مجازي ميپنداري و فكر ميكني همه و همه بسيج شده اند تا فضاي رسانه اي استان را به سمت نابودي هدايت كنند، در حالي كه خطر بزرگ تر را نميبيني و نميداني كه خود به حمايت از تهديد كنندگان واقعي فضاي مجازي پيوسته اي آن جا كه در توضيحي در خصوص بزرگ مرد خوانده شدن احمدي نژاد در پاكستان نوشته اي "اميدوارم روزی برسد مردم ايران هم ارزش اين بزرگمرد را بيشتر حس کنند و قدرش را بيشتر بدانند." به نظر ميرسد تو به عنوان يك فعال رسانه اي از فيلترينگ گسترده و هدايت شده ، شناسايي و محدوديت وبلاگ نويسان و اعمال فشار ها از سوي وي و همفكران اين بزرگمرد بي اطلاعي كه بيانيه ي خانه مطبوعات استان را حمله به رسانه هاي مجازي قلمداد كرده و خواهان قدر دانسته شدن احمدي نژاد شده اي.
علي رضاي عزيز!
من نميتوانم دليل خوشبينانه اي جز ذوق زدگي وعدم شناخت سياسي براي لينك هاي عجيب و غريب تو به وبلاگ هاي بي نام و نشان و فحش نامه هاي غير حرفه اي !! كه روش هاي فحش دادن را نيز نميدانند بيابم. نميتوانم دليل خوشبينانه اي جز وسواس و حساسيت تو به آمار بازديد كنندگان وبلاگت براي لينك دادنت به مطالب پورنو و گاه غير اخلاقي- نظير تصاوير حمله پليس چين به يك روسپي خانه و ...- پيدا كنم.
قادر نیستم بفهمم كه تو چرا به عنوان يك روزنامه نگار قديمي و آموزش ديده نميخواهي بين يك وبلاگ به عنوان يك رسانه ي حرفه اي يا حداقل يك رسانه مفيد –به عنوان وسيله اي مناسب جهت انتقال دغدغه ها و عقايد عاري از توهين و ناسزا و حرمت شكني – با يك فضاي صرفا مجازي تخريب گر ،تهمت زن و غير حرفه اي تفاوتي ببيني و از همه مهم تر براي اعتلا كيفي فضاي مجازي ، اين تفاوت را برجسته كني و شرح دهي.
هر چه ميكوشم نميتوانم دريابم كه ارزش هاي دروازه باني خبر براي تو چه ها هستند و آيا پيش از انتشار هر مطلبي يا ارجاع به هر لينكي اين ارزش ها را در نظر داري و اصلا به عواقب احتمالي ناشي از انتشار محتواي وبلاگت ميانديشي؟ هر چه تلاش ميكنم دليل انتخاب تيتر هاي جهت دار برخي لينك هايت را و از آن جالب تر توضيحات شگفت آور آمده بر آن ها را نميفهمم.چه دليلي دارد كه تو يك مطلب كاملا آموزشي و حرفه اي در مورد روزنامه نگاري را – كه به آن مجرد از گرايش سياسي و صرفا از ديدگاه حرفه اي پرداخته شده – با عنوان الگو پذيری حميد مافی از فرهنگ روزنامه نگاری غرب لينك دهي ؟ جز آن كه براي عده اي كه به طور طبيعي هم متوهم اند مستند سازي كني؟
علي رضاي عزيز!
من و تو فعاليت رسانه اي را از آفتابگردان و از همشهري آغاز كرديم كه اتفاقا آن ها هم به قدر كافي مخاطب داشتند اما در آن سال هاي خوب كه ما كارت افتخاري آفتابگردان را افتخاري برا ي خود ميدانستيم رسانه هايي بودند كه علاوه بر زيبايي بصري و بهره گيري از فن آوري هاي نو، رسانه هايي اخلاق مدار ،آزادي خواه و قابل اعتماد بودند و حداقل تكليف مخاطب شان روشن بود.
اما چه بگويم كه "گريز"آگاهانه و ناآگاهانه از رو كردن دست خودش و اين كه چه ميخواهد و بر كدامين راه ميپويد در گريز است. در انديشه آزادي رسانه اي و رسانه بدون سانسور است يا حمايت از سانسور چي ها و لازم دانستن سكوت و خودسانسوري ، به عدم كنترل وبلاگ ها يا خط دادن براي غرب زده معرفي كردن وبلاگ نويس ها ، به حفظ اخلاق رسانه اي يا تلاش براي معرفي كردن وبلاگ هاي غير حرفه اي و اهانت بار تحت لواي داغ شدن فضاي عرصه مجازي؟ ميخواهم خوشبينانه بينديشم و همه اين ها را به حساب اشتباهات ناگزير رسانه اي و يا عدم تجربه ي مستقم رسانه اي تو در مقام اديتور اول بدانم.
هر چه هست بي پيرايه بگويم گريز به دلم به عنوان يك رسانه اي نمينشيند ،شايد چون همه اش از دل تو به عنوان يك رسانه اي بر نميآيد!!
از سويي شايد تو هم مقصر نباشي كه اگر زندگي بر رسانه اي هاي اين مرز و بوم سخت نميگرفت و روزنامه نگاري شغل ماجراجويان بيكار و جوانان سر به هوا نام نميگرفت امروز "گريز "ها يكي – دو تا نبودند و قرعه فال را به نام تو، تنها نميزدند.
... و چه بگويم كه روزگار بدي است و شايد گريز بهترين راه باشد!!
- حسين طاهري قزويني
۰۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
نمایش اوقات شرعی و قبله و پخش اذان در سایت قزوین نت
بالاخره پس از ۳ روز امروز برنامه نمایش اتوماتیک اوقات شرعی سایت قزوین نت را کامل و تمام کردم. با مراجعه به سایت در ستون سمت راست صفحه زیر پیش بینی وضعیت آب و هوا، اوقات شرعی هر روز قزوین را میتوانید ببینید.
یک کار جالب دیگری که انجام دادم این است که موقع فرا رسیدن نماز بطور اتوماتیک از سایت اذان پخش میشود. برای اینکه این موضوع را مشاهده کنید چند ثانیه قبل از زمان اذان به سایت بروید. اگر هم طاقت ندارید بطور موقت ساعت کامپیوتر خود را مثلا یک دقیقه قبل از یکی از وقتهای اذان صبح، ظهر یا مغرب که در سایت آمده تنظیم کنید تا نتیجه را چند لحظه بعد ببینید. فقط دقت کنید که صبح و بعد از ظهر(AM و PM) را در ساعت کامپیوتر خودتان درست و چند لحظه قبل از زمانی که در سایت آمده تنظیم کنید. بارگذاری صدای اذان نیز برای بار اول ممکن است کمی طول بکشد اما برای دفعه های بعد سریع پخش میشود.
اذان با صدای مرحوم موذن زاده پخش میشود و میتوانید در حین پخش آن را متوقف هم بکنید. یک چیز دیگر هم اضافه کردم این است که با کلیک بر روی «محاسبه اوقات شرعی» وارد صفحه ای میشوید که میتوانید جهت قبله و اوقات شرعی هریک از مناطق داخل استان قزوین یا مراکز دیگر استانها را بر حسب تاریخ معین شده ببینید.
کار آسانی نبود اما نتیجه اش لذت بخش شده است. بخصوص اینکه مادم العمر بصورت اتوماتیک کار میکند و نیاز به تنظیم و بروز رسانی روزانه ندارد.
یک کار جالب دیگری که انجام دادم این است که موقع فرا رسیدن نماز بطور اتوماتیک از سایت اذان پخش میشود. برای اینکه این موضوع را مشاهده کنید چند ثانیه قبل از زمان اذان به سایت بروید. اگر هم طاقت ندارید بطور موقت ساعت کامپیوتر خود را مثلا یک دقیقه قبل از یکی از وقتهای اذان صبح، ظهر یا مغرب که در سایت آمده تنظیم کنید تا نتیجه را چند لحظه بعد ببینید. فقط دقت کنید که صبح و بعد از ظهر(AM و PM) را در ساعت کامپیوتر خودتان درست و چند لحظه قبل از زمانی که در سایت آمده تنظیم کنید. بارگذاری صدای اذان نیز برای بار اول ممکن است کمی طول بکشد اما برای دفعه های بعد سریع پخش میشود.
اذان با صدای مرحوم موذن زاده پخش میشود و میتوانید در حین پخش آن را متوقف هم بکنید. یک چیز دیگر هم اضافه کردم این است که با کلیک بر روی «محاسبه اوقات شرعی» وارد صفحه ای میشوید که میتوانید جهت قبله و اوقات شرعی هریک از مناطق داخل استان قزوین یا مراکز دیگر استانها را بر حسب تاریخ معین شده ببینید.
کار آسانی نبود اما نتیجه اش لذت بخش شده است. بخصوص اینکه مادم العمر بصورت اتوماتیک کار میکند و نیاز به تنظیم و بروز رسانی روزانه ندارد.
۲۹ فروردین ۱۳۸۷
یک روز با خادمین حرم حضرت امام رضا(ع)
این چند روزه که در مشهد هستم فرصتی دست داد تا از نزدیک همراه خواهرم و شوهرش که پس از 20 سال زندگی در قزوین از 5 سال پیش برای زندگی به مشهد آمده اند و درحال حاضر هردو از خادمان حرم حضرت امام رضا(ع) هم هستند شوم و با جریان و فضای فعالیت آنها آشنا شوم. البته خیلی دوست داشتم که میتوانستم دوربین به داخل حرم ببرم و یک مستند از آنها تهیه کنم اما نه میشد دوربین داخل حرم برد و نه من فیلم برداری بلد بودم. به همین دلیل بد ندیدم مقداری از اطلاعات جالبی که توانستم در یک روز همراهی با آنها از فضا و شرایط فعالیت آنها که فکر میکنم تنها خادمین قزوینی حرم امام رضا نیز هستند کسب کنم و برای اینجا آماده نمایم. البته این نکته را هم بگویم که این اطلاعات و شرایط در مورد همه خادمان دیگر هم بطور یکسان وجود دارد و تفاوتی میان آنها وجود ندارد.
تمام خادمان حرم حضرت امام رضا(ع) افتخاری هستند. یعنی برای کاری که انجام میدهند پولی دریافت نمیکنند. دوره هر خادم 3 سال است. پس از 3 سال دوره خادمینی که امتیازهای بیشتری کسب کرده باشند به مدت 3 سال دیگر تمدید میشود و البته تعدادی خادم جدید هم جذب میگردند. سن خادمین باید بین 25 تا 40 سال باشد و حتما دارای مدرک تحصیلی دانشگاهی و آشنا به زبانهای خارجی باشند. متوسط زمان انتظار برای رسیدن نوبت خادمی از زمان ثبت نام 3 سال است ولی آنطور که من فهمیدم الان افرادی هستند که 8 سال است در نوبت هستند و هنوز نوبت آنها نشده است. در جذب خادمهای جدید هرچه داوطلب جوان تر و با مدرک تحصیلی بالاتر باشد در اولویت قرار میگیرد و کمتر از 8 سال در صف میماند. به هر کدام از خادمین تنها حداکثر یک 12 ساعت در هفته اجازه خدمت داده میشود و چنانچه در شروع آن 12 ساعت تاخیر داشته باشند از امتیاز آنها کاسته میشود. اگر خادمی یک جلسه غیبت داشته باشد باید بلافاصله فردایش جبران کند و چنانچه این غیبت تا 3 جلسه پشت سرهم ادامه داشته باشد او اخراج میشود.
بازرسین محسوس خادمین بطور مداوم به آنها سر میزنند تا از عملکرد آنها در انجام وظایفشان اطلاع پیدا کنند و چنانچه خادمی در انجام وظیفه اش کوتاهی یا اشتباه داشته باشد از امتیاز او کم میشود. بازرسین نامحسوس خادمین در لباس یک زایر عادی به آنها سر میزنند و چنانچه خادم در پاسخگویی به او کوتاهی یا رفتار نامناسب نشان دهد از امتیاز او کم میشود. امتیاز یک خادم علاوه بر اینکه برای تمدید در پایان مدت 3 ساله او موثر است اما اگر در طول این 3 سال هم هر زمان از حد نصاب معین شده پایین بیاید خادم اخراج میشود. تعداد زیادی از خادمین در حال حاضر از افرادی هستند که مسئولیتها و سمتهای مهمی مثل وزارت، نمایندگی مجلس تهران و ... دارند که اگر در مشهد ساکن نباشند در هفته یک روز با هواپیما برای آن 12 ساعت خدمت به مشهد میآیند و سپس بلافاصله بر میگردند. خادمین در هر پست و مقامی که باشند هیچ ارجحیتی نسبت به یکدیگر ندارند و سابقه بلند مدت یا امتیاز بالای آنها در نوع وظیفه ای که به آنها محول میشود یا جایگاهی که برای خدمت قرار میگیرند موثر نیست. خادمین باید هر وظیفه ای که به آنها محول میشود را به بهترین نحو انجام دهند و بهترین برخورد را با زایرین داشته باشند. استفاده از موبایل در زمان خدمت خادمین ممنوع است وخادمین حق خروج از حرم را در زمان خدمت ندارند. خادمین در برابر خدمتی که انجام میدهند هیچگونه تسهیلات رفاهی یا مادی دریافت نمیکنند و تنها در زمان خدمت یک وعده غذای نهار یا شام به آنها داده میشود. خادمین حق ندارند غذای خود را برای تبرک به دیگران به خارج حرم ببرند و باید در همان رستوران مخصوص خادمین داخل حرم صرف شود. دوربین های مدار بسته داخل رستوران پیوسته این موضوع را کنترل میکنند.
در طول 12 ساعت خدمت، هر خادم بعد از هر 3 ساعت مجاز به استراحت 3 ساعته هستند تا خستگی بر کارشان اثر نگذارد. خادمان باید از سلامت جسمی و روحی کامل برخوردار باشند و در برخورد با زایرین مختلف و انجام وظیفه شان همیشه آرامش و صبر کامل داشته باشند.
این ها اطلاعاتی بود که در همراهی با شوهر خواهرم در طول یک 12 ساعت از فعالیت خادمیاش کسب کردم. در پایان از او که در رشته دانشگاهی خودش مدرک دکترا دارد اما وظیفه اش در آنجا هدایت ویلچر افراد پیر و ناتوان بود پرسیدم چه چیزی میتواند این انگیزه را در خادم بوجود آورد که با آن هم سختی همچنان برای انجام کارش اینگونه مشتاق باشد؟! او در پاسخم گفت: تمام خادمان حضرت امام رضا(ع) از بازجویان بدنی تا راهنماها و ویلچرانان و کفشداران و ... همه به دنبال یک هدف هستند و آن خدمت برای آن امام و کسب فیض ثواب و در نهایت نزدیکی به پروردگار گیتی آفرین بیهمتاست.
تمام خادمان حرم حضرت امام رضا(ع) افتخاری هستند. یعنی برای کاری که انجام میدهند پولی دریافت نمیکنند. دوره هر خادم 3 سال است. پس از 3 سال دوره خادمینی که امتیازهای بیشتری کسب کرده باشند به مدت 3 سال دیگر تمدید میشود و البته تعدادی خادم جدید هم جذب میگردند. سن خادمین باید بین 25 تا 40 سال باشد و حتما دارای مدرک تحصیلی دانشگاهی و آشنا به زبانهای خارجی باشند. متوسط زمان انتظار برای رسیدن نوبت خادمی از زمان ثبت نام 3 سال است ولی آنطور که من فهمیدم الان افرادی هستند که 8 سال است در نوبت هستند و هنوز نوبت آنها نشده است. در جذب خادمهای جدید هرچه داوطلب جوان تر و با مدرک تحصیلی بالاتر باشد در اولویت قرار میگیرد و کمتر از 8 سال در صف میماند. به هر کدام از خادمین تنها حداکثر یک 12 ساعت در هفته اجازه خدمت داده میشود و چنانچه در شروع آن 12 ساعت تاخیر داشته باشند از امتیاز آنها کاسته میشود. اگر خادمی یک جلسه غیبت داشته باشد باید بلافاصله فردایش جبران کند و چنانچه این غیبت تا 3 جلسه پشت سرهم ادامه داشته باشد او اخراج میشود.
بازرسین محسوس خادمین بطور مداوم به آنها سر میزنند تا از عملکرد آنها در انجام وظایفشان اطلاع پیدا کنند و چنانچه خادمی در انجام وظیفه اش کوتاهی یا اشتباه داشته باشد از امتیاز او کم میشود. بازرسین نامحسوس خادمین در لباس یک زایر عادی به آنها سر میزنند و چنانچه خادم در پاسخگویی به او کوتاهی یا رفتار نامناسب نشان دهد از امتیاز او کم میشود. امتیاز یک خادم علاوه بر اینکه برای تمدید در پایان مدت 3 ساله او موثر است اما اگر در طول این 3 سال هم هر زمان از حد نصاب معین شده پایین بیاید خادم اخراج میشود. تعداد زیادی از خادمین در حال حاضر از افرادی هستند که مسئولیتها و سمتهای مهمی مثل وزارت، نمایندگی مجلس تهران و ... دارند که اگر در مشهد ساکن نباشند در هفته یک روز با هواپیما برای آن 12 ساعت خدمت به مشهد میآیند و سپس بلافاصله بر میگردند. خادمین در هر پست و مقامی که باشند هیچ ارجحیتی نسبت به یکدیگر ندارند و سابقه بلند مدت یا امتیاز بالای آنها در نوع وظیفه ای که به آنها محول میشود یا جایگاهی که برای خدمت قرار میگیرند موثر نیست. خادمین باید هر وظیفه ای که به آنها محول میشود را به بهترین نحو انجام دهند و بهترین برخورد را با زایرین داشته باشند. استفاده از موبایل در زمان خدمت خادمین ممنوع است وخادمین حق خروج از حرم را در زمان خدمت ندارند. خادمین در برابر خدمتی که انجام میدهند هیچگونه تسهیلات رفاهی یا مادی دریافت نمیکنند و تنها در زمان خدمت یک وعده غذای نهار یا شام به آنها داده میشود. خادمین حق ندارند غذای خود را برای تبرک به دیگران به خارج حرم ببرند و باید در همان رستوران مخصوص خادمین داخل حرم صرف شود. دوربین های مدار بسته داخل رستوران پیوسته این موضوع را کنترل میکنند.
در طول 12 ساعت خدمت، هر خادم بعد از هر 3 ساعت مجاز به استراحت 3 ساعته هستند تا خستگی بر کارشان اثر نگذارد. خادمان باید از سلامت جسمی و روحی کامل برخوردار باشند و در برخورد با زایرین مختلف و انجام وظیفه شان همیشه آرامش و صبر کامل داشته باشند.
این ها اطلاعاتی بود که در همراهی با شوهر خواهرم در طول یک 12 ساعت از فعالیت خادمیاش کسب کردم. در پایان از او که در رشته دانشگاهی خودش مدرک دکترا دارد اما وظیفه اش در آنجا هدایت ویلچر افراد پیر و ناتوان بود پرسیدم چه چیزی میتواند این انگیزه را در خادم بوجود آورد که با آن هم سختی همچنان برای انجام کارش اینگونه مشتاق باشد؟! او در پاسخم گفت: تمام خادمان حضرت امام رضا(ع) از بازجویان بدنی تا راهنماها و ویلچرانان و کفشداران و ... همه به دنبال یک هدف هستند و آن خدمت برای آن امام و کسب فیض ثواب و در نهایت نزدیکی به پروردگار گیتی آفرین بیهمتاست.
۲۴ فروردین ۱۳۸۷
از امروز شنبه تا پایان این هفته در مشهد میهمان خواهرم و خانواده اش هستم. با اینکه هزار کیلومتری از قزوین دورم اما خوشبختانه اینترنت خانه شان برقرار است و می توانم از دور دستی برآتش داشته باشم.
خلاصه گفتم که فکر نکنید از خیر من خلاص شده اید. می شود به سبک شعارهای انقلابی گفت تا من زنده ام گریز هم زنده است!
خلاصه گفتم که فکر نکنید از خیر من خلاص شده اید. می شود به سبک شعارهای انقلابی گفت تا من زنده ام گریز هم زنده است!
۲۰ فروردین ۱۳۸۷
دوران خردسالی
نفر وسط در تصویر پایین یک علیرضا خدابخش در سن 8 سالگی و در جلوی پارک ملت قزوین است. دونفر کناری هم برادرهایم هستند و عکاس هم احتمالا شوهر خواهرم بوده است. به خاطر دارم که آن زمان در صبح روزهای تعطیل چهار نفری برای بازی فوتبال به زمین های خاکی داخل پارک ملت میرفتیم و در آنجا 4 نفر دیگر دیگر هم پیدا میکردیم و 4 به 4 بازی میکردیم.
چیز بیشتری از آن زمان در خاطرم نیست فقط یادم هست در همین سن بودم که یکبار خانه را به آتش کشیدم و بعد از مدتها به آن اعتراف کردم. اکنون از آن زمان تا الان مدت زیادی گذشته و حالا هرکدام از این 4 نفر بکاری مشغول شده اند و دونفرشان اصلا دیگر در قزوین نیستند تا بشود فوتبال بازی کرد و عکس گرفت.
بازی وبلاگی که نیما اکبرپور راه انداخته ایده جدیدی است و با اینکه تا حالا تعداد زیادی از وبلاگ نویسها به آن پیوسته اند اما در میان وبلاگهای قزوین تا کنون هیچکس در این بازی سهیم نشده است. بنابراین پیش قدم میشوم و بدون نام بردن اسم، دعوت میکنم از هر کس که دوست داشت عکسی مربوط به 10 تا 20 سال پیش از خودش را در وبلاگش بگذارد.
بازی وبلاگی که نیما اکبرپور راه انداخته ایده جدیدی است و با اینکه تا حالا تعداد زیادی از وبلاگ نویسها به آن پیوسته اند اما در میان وبلاگهای قزوین تا کنون هیچکس در این بازی سهیم نشده است. بنابراین پیش قدم میشوم و بدون نام بردن اسم، دعوت میکنم از هر کس که دوست داشت عکسی مربوط به 10 تا 20 سال پیش از خودش را در وبلاگش بگذارد.
۱۷ فروردین ۱۳۸۷
چرا باید در برابر جریان شیرازی سکوت کرد؟
از روزی که لینکهای خبرهای مربوط به جریان به وجود آمده برای شیرازی مدیرکل امور اجتماعی و انتخابات استانداری را از لینکدونی وبلاگم حذف کردم با سوالات فراوانی برای این اقدام روبرو شده ام.
راستش آن زمان که این جریان اتفاق افتاد و بعد برای نخستین بار از طریق وبلاگ انتخاب 8 منتشر شد و سپس لینکهای آن در سایت بالاترین هم منتشر شد فکر نمیکردم آنقدرمهم گرفته شود که به یکی از موضوعات داغ سایتها و وبلاگها تبدیل شود. بدلیل همین چندی بعد که متوجه شدم کم کم دارد قضیه در اینترنت جدی میشود و من هم سهمی از جریان بوجود آمده دارم لینکها را با اختیار خودم و بدون هیچگونه فشار خارجی از وبلاگم حذف کردم که از جریان بوجود آمده خارج شوم. البته حدس دومم هم درست درآمد و قضیه آنقدر جدی شد که حتی نوری زاده و روز آنلاین (که منافعش از طریق موسسه هلندی هیفوس تامین میشود) هم در یک گزارش مفصل به آن پرداختند.
واقعیت این است که اگر منصفانه به جریان بوجود آمده برای شیرازی نگاه کنیم در میابیم که او قبل از اینکه به فساد اخلاقی و چه و چه متهم باشد یک انسان و حتی مسلمان است. اتفاق بوجود آمده برای او ممکن است برای هرکس دیگر بیفتد. اگر هم نیفتد خیلی از انسان ها همین الانش هم هستند که از این مسائل دارند اما آشکار نیست و کسی از آن با خبر نمیشود.
بی انصافی که اتفاق بوجود آمده برای او را که از بدشانسی اش افشا شده است – و حتما کلی صفات خوب انسانی هم دارد که افشا نشده است یا نخواسته است مثلی خیلی های دیگر علنی و ریا کند - را اینگونه علنی کنیم و برچسب پست ترین صفات انسانی را به او بزنیم. حتی بعدش هم بیاییم این جریان را به جریانات سیاسی و انتخاباتی پیوند دهیم و از آن بهره برداری شخصی و به نفع اندیشههای خود بکنیم. چه خوب میشد اگر ما مدتی چشم دیدن واقعیت انسانها را داشتیم و حقیقت انسانها را میدیدیم تا بفهمیم خیلی از انسانهای دوروبر ما در مقامی پایین تر از یک انسان قرار دارند. به نظر من کسانیکه سعی میکنند اینگونه به شیرازی حمله کنند با اینکار خودشان در درجه انسانیت خیلی پایین تر از او قرار گرفته اند و در برابر خدایشان مسئول خواهند بود.
شیرازی یک مسلمان است و مثل همه ما معصوم هم نیست که بدون لغزش باشد. حفظ آبروی او در درجه اول انسانیت و مسلمانی قرار دارد و نباید به این سادگی مورد بازیچه قرار گیرد. پیامبر میفرماید: «درهمی که انسان از ربا به دست آورد گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و بالاترین ربا معامله کردن با آبروی مسلمان است.»
حتی برفرض مثال که شیرازی خطایی هم کرده باشد دستگاه قضایی به خطایش رسیدگی میکند و اگر لازم باشد قصاص میکند. علاوه بر حفظ آبرو در مورد مسائل اخلاقی توجه به این موضوع خیلی مهم است که نباید مثل سایر خطاهای دیگر با آن برخورد شود. دلیلش هم این این است که تاثیرگذاری مسائل اخلاقی بر روی جامعه خیلی کمتر و به گستردگی سایر مسائل (سیاسی، اقتصادی و ...) نیست. همانطور که در مورد مسائل سیاسی برخورد از روشهای آگاهی بخشی، مناظره و غیره میتواند مناسب باشد برخورد با مسائل اخلاقی هم به روش مناسب و انسانی خودش نیاز دارد. این نکته را هم باید اضافه کرد که البته هرگز نباید مسائل را با هم ترکیب کرد و به هم ربط دارد. مثلا بیاییم چون حالا فردی به خیال ما در مسائل سیاسی خطا دارد آمد با افشای مسائل اخلاقی اش جبران کنیم. این غیر انسانی و ناعادلانه ترین برخورد ما در برابر اوست.
اعتقاد شخصی من این است که هر چقدر طرف در لجن فرو رفته باشد باید دستش را گرفت و بالا آورد. حتی اگر او هم آن کار را کرده فرزندان او خطایی مرتکب نشده اند که سرافکنده شوند. به هرحال این تصمیم قاطع من از مدتها پیش این بوده است که «فقط» در مورد مسائل اخلاقی محتاطانه تر برخورد کنم. حتی لینکهای اخلاقی که مشکوک است یعنی معلوم نیست تاثیر مثبت یا منفی بگذارد اصلا نگذارم که به نام اطلاع رسانی و آگاهی بخشی موجب خسران نشود . یاد حرفی از تقی رحمانی افتادم که: «عمر هر مقاله روزنامه 24 ساعت است؛ ايمانت را براي اين 24 ساعت نفروش».
راستش آن زمان که این جریان اتفاق افتاد و بعد برای نخستین بار از طریق وبلاگ انتخاب 8 منتشر شد و سپس لینکهای آن در سایت بالاترین هم منتشر شد فکر نمیکردم آنقدرمهم گرفته شود که به یکی از موضوعات داغ سایتها و وبلاگها تبدیل شود. بدلیل همین چندی بعد که متوجه شدم کم کم دارد قضیه در اینترنت جدی میشود و من هم سهمی از جریان بوجود آمده دارم لینکها را با اختیار خودم و بدون هیچگونه فشار خارجی از وبلاگم حذف کردم که از جریان بوجود آمده خارج شوم. البته حدس دومم هم درست درآمد و قضیه آنقدر جدی شد که حتی نوری زاده و روز آنلاین (که منافعش از طریق موسسه هلندی هیفوس تامین میشود) هم در یک گزارش مفصل به آن پرداختند.
واقعیت این است که اگر منصفانه به جریان بوجود آمده برای شیرازی نگاه کنیم در میابیم که او قبل از اینکه به فساد اخلاقی و چه و چه متهم باشد یک انسان و حتی مسلمان است. اتفاق بوجود آمده برای او ممکن است برای هرکس دیگر بیفتد. اگر هم نیفتد خیلی از انسان ها همین الانش هم هستند که از این مسائل دارند اما آشکار نیست و کسی از آن با خبر نمیشود.
بی انصافی که اتفاق بوجود آمده برای او را که از بدشانسی اش افشا شده است – و حتما کلی صفات خوب انسانی هم دارد که افشا نشده است یا نخواسته است مثلی خیلی های دیگر علنی و ریا کند - را اینگونه علنی کنیم و برچسب پست ترین صفات انسانی را به او بزنیم. حتی بعدش هم بیاییم این جریان را به جریانات سیاسی و انتخاباتی پیوند دهیم و از آن بهره برداری شخصی و به نفع اندیشههای خود بکنیم. چه خوب میشد اگر ما مدتی چشم دیدن واقعیت انسانها را داشتیم و حقیقت انسانها را میدیدیم تا بفهمیم خیلی از انسانهای دوروبر ما در مقامی پایین تر از یک انسان قرار دارند. به نظر من کسانیکه سعی میکنند اینگونه به شیرازی حمله کنند با اینکار خودشان در درجه انسانیت خیلی پایین تر از او قرار گرفته اند و در برابر خدایشان مسئول خواهند بود.
شیرازی یک مسلمان است و مثل همه ما معصوم هم نیست که بدون لغزش باشد. حفظ آبروی او در درجه اول انسانیت و مسلمانی قرار دارد و نباید به این سادگی مورد بازیچه قرار گیرد. پیامبر میفرماید: «درهمی که انسان از ربا به دست آورد گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و بالاترین ربا معامله کردن با آبروی مسلمان است.»
حتی برفرض مثال که شیرازی خطایی هم کرده باشد دستگاه قضایی به خطایش رسیدگی میکند و اگر لازم باشد قصاص میکند. علاوه بر حفظ آبرو در مورد مسائل اخلاقی توجه به این موضوع خیلی مهم است که نباید مثل سایر خطاهای دیگر با آن برخورد شود. دلیلش هم این این است که تاثیرگذاری مسائل اخلاقی بر روی جامعه خیلی کمتر و به گستردگی سایر مسائل (سیاسی، اقتصادی و ...) نیست. همانطور که در مورد مسائل سیاسی برخورد از روشهای آگاهی بخشی، مناظره و غیره میتواند مناسب باشد برخورد با مسائل اخلاقی هم به روش مناسب و انسانی خودش نیاز دارد. این نکته را هم باید اضافه کرد که البته هرگز نباید مسائل را با هم ترکیب کرد و به هم ربط دارد. مثلا بیاییم چون حالا فردی به خیال ما در مسائل سیاسی خطا دارد آمد با افشای مسائل اخلاقی اش جبران کنیم. این غیر انسانی و ناعادلانه ترین برخورد ما در برابر اوست.
اعتقاد شخصی من این است که هر چقدر طرف در لجن فرو رفته باشد باید دستش را گرفت و بالا آورد. حتی اگر او هم آن کار را کرده فرزندان او خطایی مرتکب نشده اند که سرافکنده شوند. به هرحال این تصمیم قاطع من از مدتها پیش این بوده است که «فقط» در مورد مسائل اخلاقی محتاطانه تر برخورد کنم. حتی لینکهای اخلاقی که مشکوک است یعنی معلوم نیست تاثیر مثبت یا منفی بگذارد اصلا نگذارم که به نام اطلاع رسانی و آگاهی بخشی موجب خسران نشود . یاد حرفی از تقی رحمانی افتادم که: «عمر هر مقاله روزنامه 24 ساعت است؛ ايمانت را براي اين 24 ساعت نفروش».
۱۵ فروردین ۱۳۸۷
خبر ازدواج من دروغ ۱۳ بود
قبل از اینکه بخواهید سر به نیستم کنید به تعریف این مناسبت توجه کنید:
یک وبلاگ ساختم و چند مطلب مثل این و این از وبلاگ زهرا در آن کپی کردم. بقیه مطالب را هم خودم نوشتم و تاریخهای مطالب را چند ماه پیش زدم. قالب وبلاگ را هم سعی کردم دخترانه انتخاب کرده باشم. سپس از روی این وبلاگ عکس مربوط به مراسم عقدش را برداشتم و با فتوشاپ سر خودم را جایگزین سر او کردم. اینکار خیلی زمان برد تا اینکه توانستم شبیه در بیاورم و کسی شک نکند. البته فراموش کردم پنکه پشت ابطحی را حذف کنم اما خوشبختانه کسی حواسش نشد که چرا این موقع سال پنکه روشن است. دست آخر هم یک دروغ ۱۳ نوشتم و همه چیز را با هم در وبلاگم گذاشتم.
پس از انتشار این دروغ ۱۳ سیل تبریکات و شادباش ها به من شروع شد. دائم حافظه پیام کوتاه گوشی قدیمیام را خالی میکردم و از سوی دیگر ایملیهای مختلف تبریک آمیز دریافت میکردم. البته سعی میکردم به همه آنها جواب بدهم و از آنها تشکر هم میکردم. در میان نزدیک به ۱۰۰ تبریکی که دریافت کردم تنها عرفان داخواه از آن اول قاطعانه گفت دروغ ۱۳ است و هیچگاه این موضوع را به من تبریک نگفت. بی تعارف زکاوت او جای تحسین دارد که دروغ ۱۳ من را باور نکرد و هیچ شکی هم در دروغ بودن آن نداشت.
حالا که او دستم را خوانده بود مجبور شدم از خیر این یک نفر بگذرم و به او بگویم که دروغ ۱۳ است اما از او خواستم قضیه را به کس دیگری نگوید. جریان ادامه داشت تا الان که دارم به دروغ بودن ازدواج خودم اعتراف میکنم.
بله تمام مطالبی که در آن روز و در آن پست دیدید از سمیه تا آن عکس همه ساختگی است و حقیقت خارجی ندارند. با این جریان متوجه شدم چقدر راحت میشود یک شایعه درست کرد و با جوسازی آن را به دیگران قبولاند. حتی در این روز که ۱۳ بود و به دروغ ۱۳ هم معروف بود بازهم میتوان آنقدر به باورها نفوذ کرد، بقیه روزها را دیگر خدا میداند. اما خب البته این را هم بگویم که من هم مثل بقیه فقط در این روز خاص از سال دروغ میگویم و بعد هم به آن اعتراف میکنم. فکر میکنم هنوز دروغ ۱۳ سال گذشته ام به خاطر بعضی ها بیاید که آن هم با واکنشهای فراوانی روبرو شد. به قول یکی تو با اینکارت یک شهر را به هم میریزی اما خدا شاهد است که من بی گناهم و اگر کمی دیگران حواسشان به این روز و سابقه گذشته من در این روز باشد متوجه میشوند که این یک رسم است و نه تنها من بلکه خیلی از سایتهای بزرگتر و مهمتر هم آن را انجام میدهند.
به هر حال این یک اتفاق طبیعی است که در روز ۱۳ فروردین هر سال تکرار میشود و باعث سربه سر گذاشتن هم دیگر میشویم. اما این دروغ جدا از یک شوخی موجب شد بفهمم چه دوستان وفاداری دارم که من را صادقانه دوست دارند و برایشان مهم هستم. از تبریکات آنها صمیمانه سپاسگذارم. از دست من دلخور نباشید که به قول معروف یک غلطی کردیم که معاشرتی کرده باشیم.
خلاصه این هم جریان دروغ ۱۳ امسال من بود. اما مطمئن باشید من برای خواندن خطبه عقد در آینده نامعلوم هرگز پیش خاتمی نخواهم رفت. کاش احمدی نژاد هم عقد میکرد و میشد برای خواندن خطبه عقد پیش او رفت. به هرحال امسال هم گذشت اما از الان باید به فکر دروغ ۱۳ سال بعد باشم. هرچند خیلی سخت است اما قول میدهم سال بعد حرفه ای تر و بهتر از امسال بشود.
مصادف با ۱۳ فروردین سال شمسی اولین روز از ماه آوریل در تقویم میلادی، روزی مخصوص برای شوخی با دیگران و سر کار گذاشتن آنها است. در اینکار گاهی حتی رسانه های معتبر نیز سربه سر مردم میگذارند و اسباب خنده و تفریح مردم را فراهم میآورند. در این روز اخبار و مطالبی که از رسانه ها و وبلاگها منتشر میشود جدی گرفته نمیشوند.خب همانطور که میبینید من بی گناهم. من فقط خواستم این رسم را به بهترین شکل ممکن بجا بیاورم. یک ماه پیش درست یک هفته مانده به انتخابات زمانی بود که تصمیم داشتم یک بررسی و تحلیل راجع به انتخابات بنویسم اما کارهای آخر سالی فرصت نداد و نتوانستم حتی طی چند روز وبلاگم را بروز کنم. این چند روز بروز نکردن وبلاگم سابقه نداشت و فکر کردم چه دلیلی میتوانم برای آن بیاورم. از آن زمان به فکرم رسید که برای دروغ ۱۳ زمینه سازی کنم و بخاطر همین هاله هایی از درگیری برای برگزاری یک امر خیر را به جریان انداختم و با لینک به مطالبی در اینباره زمینه را برای این روز فراهم کردم. یکروز قبل از ۱۳ هم وبلاگم را آپدیت نکردم که فردایش بتوانم بگویم برای مراسم عقد به تهران رفته بودم. روز موعود هم دیگر سنگ تمام گذاشتم.
یک وبلاگ ساختم و چند مطلب مثل این و این از وبلاگ زهرا در آن کپی کردم. بقیه مطالب را هم خودم نوشتم و تاریخهای مطالب را چند ماه پیش زدم. قالب وبلاگ را هم سعی کردم دخترانه انتخاب کرده باشم. سپس از روی این وبلاگ عکس مربوط به مراسم عقدش را برداشتم و با فتوشاپ سر خودم را جایگزین سر او کردم. اینکار خیلی زمان برد تا اینکه توانستم شبیه در بیاورم و کسی شک نکند. البته فراموش کردم پنکه پشت ابطحی را حذف کنم اما خوشبختانه کسی حواسش نشد که چرا این موقع سال پنکه روشن است. دست آخر هم یک دروغ ۱۳ نوشتم و همه چیز را با هم در وبلاگم گذاشتم.
پس از انتشار این دروغ ۱۳ سیل تبریکات و شادباش ها به من شروع شد. دائم حافظه پیام کوتاه گوشی قدیمیام را خالی میکردم و از سوی دیگر ایملیهای مختلف تبریک آمیز دریافت میکردم. البته سعی میکردم به همه آنها جواب بدهم و از آنها تشکر هم میکردم. در میان نزدیک به ۱۰۰ تبریکی که دریافت کردم تنها عرفان داخواه از آن اول قاطعانه گفت دروغ ۱۳ است و هیچگاه این موضوع را به من تبریک نگفت. بی تعارف زکاوت او جای تحسین دارد که دروغ ۱۳ من را باور نکرد و هیچ شکی هم در دروغ بودن آن نداشت.
حالا که او دستم را خوانده بود مجبور شدم از خیر این یک نفر بگذرم و به او بگویم که دروغ ۱۳ است اما از او خواستم قضیه را به کس دیگری نگوید. جریان ادامه داشت تا الان که دارم به دروغ بودن ازدواج خودم اعتراف میکنم.
بله تمام مطالبی که در آن روز و در آن پست دیدید از سمیه تا آن عکس همه ساختگی است و حقیقت خارجی ندارند. با این جریان متوجه شدم چقدر راحت میشود یک شایعه درست کرد و با جوسازی آن را به دیگران قبولاند. حتی در این روز که ۱۳ بود و به دروغ ۱۳ هم معروف بود بازهم میتوان آنقدر به باورها نفوذ کرد، بقیه روزها را دیگر خدا میداند. اما خب البته این را هم بگویم که من هم مثل بقیه فقط در این روز خاص از سال دروغ میگویم و بعد هم به آن اعتراف میکنم. فکر میکنم هنوز دروغ ۱۳ سال گذشته ام به خاطر بعضی ها بیاید که آن هم با واکنشهای فراوانی روبرو شد. به قول یکی تو با اینکارت یک شهر را به هم میریزی اما خدا شاهد است که من بی گناهم و اگر کمی دیگران حواسشان به این روز و سابقه گذشته من در این روز باشد متوجه میشوند که این یک رسم است و نه تنها من بلکه خیلی از سایتهای بزرگتر و مهمتر هم آن را انجام میدهند.
به هر حال این یک اتفاق طبیعی است که در روز ۱۳ فروردین هر سال تکرار میشود و باعث سربه سر گذاشتن هم دیگر میشویم. اما این دروغ جدا از یک شوخی موجب شد بفهمم چه دوستان وفاداری دارم که من را صادقانه دوست دارند و برایشان مهم هستم. از تبریکات آنها صمیمانه سپاسگذارم. از دست من دلخور نباشید که به قول معروف یک غلطی کردیم که معاشرتی کرده باشیم.
خلاصه این هم جریان دروغ ۱۳ امسال من بود. اما مطمئن باشید من برای خواندن خطبه عقد در آینده نامعلوم هرگز پیش خاتمی نخواهم رفت. کاش احمدی نژاد هم عقد میکرد و میشد برای خواندن خطبه عقد پیش او رفت. به هرحال امسال هم گذشت اما از الان باید به فکر دروغ ۱۳ سال بعد باشم. هرچند خیلی سخت است اما قول میدهم سال بعد حرفه ای تر و بهتر از امسال بشود.
۱۳ فروردین ۱۳۸۷
پیوند با زندگی
خب همانطور که قبلا هم گفته بودم من هم بالاخره وارد زندگی متاهلی شدم و از این بی سر و سامانی نجات یافتم. سمیه خانم کسی است که باید من را برای یک عمر تحمل کند. او هم وبلاگ مینویسد و به روابط اجتماعی علاقمند است. البته قرار هم شده است از این به بعد فعالتر بنویسد و وقتی که برای اینکار میگذارد را فدای کار دیگری نکند. من هم با این قولش از امروز رسما لینک وبلاگش را میگذارم تا هر وقت بروز کرد بالا بیاید و به خاطر همین مجبور شود بیشتر به پیمانش پایبند باشد.
اما از دیروز بگویم که روزبزرگی برای هر دوی ما بود. روزی بود که رسما به عقد یکدیگر در آمدیم و آغاز پیوند مشترک را جشن گرفتیم. با هماهنگی که حدود 2 ماه پیش با دفتر موسسه بنیاد باران که یکی از اعضای هیات موسس آن هم شخص آقای خاتمی است انجام دادیم قرار شد که عقدمان را آقای خاتمی بخواند. موسسه روز 12 فروردین را به ما وقت داد و گفت که آقای خاتمی فقط در روزهای تعطیل خطبه میخواند اما اگر میخواهیم کس دیگر بخواند روزهای دیگر هم میشود. ما هم قبول و برنامهریزی کردیم که روز 12 فروردین به دفتر موسسه برویم تا ایشان عقدمان را بخواند. صبح دیروز از قزوین راه افتادیم و حدود ساعت 11 من و او و خانواده هایمان در دفتر ایشان حاضر شدیم و بعد از حدود 20 دقیقه نوبت ما شد. در مراسم عقد آقای ابطحی هم بود که البته فقط جلسه را مدیریت میکرد و بدلیل وقتی که موسسه به سایر افراد هم داده شده بود سعی میکرد مراسم سریعتر برگزار شود. مراسم عقد ما هم تقریبا بلافاصله پس از ورود شروع شد و آقای خاتمی شروع به خواندن خطبه کردند. سکوت خوشایندی جلسه را فرا گرفته بود. پس از خوانده شدن خطبه عقد و گرفتن 3 بار تایید از سمیه بالاخره پیوند ما رقم خورد و به عقد یکدیگر در آمدیم. در پایان مراسم و پس از آنکه امضاهای رسمی را دادیم آقای خاتمی برای ما آرزوی موفقیت و عاقبت بخیری کردند و ما را به گذشت در زندگی سفارش کردند.
این خلاصه جریان دیروز بود و این هم یک عکس هول هولکی و موبایلی که مربوط به مراسم است. عکسهای بیشتر هنوز به دستم نرسیده است که به محض رسیدن در یک دو روز آینده تعدادی از آنها را هم می گذارم. سمیه می گوید عقد ما در روز جمهوری اسلامی انجام شد و از این جهت ثواب هم شد! نمی دانم شاید هم درست میگوید چون ما همیشه عادت داریم انجام کار در روزهای خاص قمری را ثواب بدانیم. به هر حال هر چه بوده امیدوارم بتوانم برایش همساز خوبی باشم و خوشبختی او را رقم بزنم.
اما از دیروز بگویم که روزبزرگی برای هر دوی ما بود. روزی بود که رسما به عقد یکدیگر در آمدیم و آغاز پیوند مشترک را جشن گرفتیم. با هماهنگی که حدود 2 ماه پیش با دفتر موسسه بنیاد باران که یکی از اعضای هیات موسس آن هم شخص آقای خاتمی است انجام دادیم قرار شد که عقدمان را آقای خاتمی بخواند. موسسه روز 12 فروردین را به ما وقت داد و گفت که آقای خاتمی فقط در روزهای تعطیل خطبه میخواند اما اگر میخواهیم کس دیگر بخواند روزهای دیگر هم میشود. ما هم قبول و برنامهریزی کردیم که روز 12 فروردین به دفتر موسسه برویم تا ایشان عقدمان را بخواند. صبح دیروز از قزوین راه افتادیم و حدود ساعت 11 من و او و خانواده هایمان در دفتر ایشان حاضر شدیم و بعد از حدود 20 دقیقه نوبت ما شد. در مراسم عقد آقای ابطحی هم بود که البته فقط جلسه را مدیریت میکرد و بدلیل وقتی که موسسه به سایر افراد هم داده شده بود سعی میکرد مراسم سریعتر برگزار شود. مراسم عقد ما هم تقریبا بلافاصله پس از ورود شروع شد و آقای خاتمی شروع به خواندن خطبه کردند. سکوت خوشایندی جلسه را فرا گرفته بود. پس از خوانده شدن خطبه عقد و گرفتن 3 بار تایید از سمیه بالاخره پیوند ما رقم خورد و به عقد یکدیگر در آمدیم. در پایان مراسم و پس از آنکه امضاهای رسمی را دادیم آقای خاتمی برای ما آرزوی موفقیت و عاقبت بخیری کردند و ما را به گذشت در زندگی سفارش کردند.
این خلاصه جریان دیروز بود و این هم یک عکس هول هولکی و موبایلی که مربوط به مراسم است. عکسهای بیشتر هنوز به دستم نرسیده است که به محض رسیدن در یک دو روز آینده تعدادی از آنها را هم می گذارم. سمیه می گوید عقد ما در روز جمهوری اسلامی انجام شد و از این جهت ثواب هم شد! نمی دانم شاید هم درست میگوید چون ما همیشه عادت داریم انجام کار در روزهای خاص قمری را ثواب بدانیم. به هر حال هر چه بوده امیدوارم بتوانم برایش همساز خوبی باشم و خوشبختی او را رقم بزنم.
راستی یک نکته که الان یادم افتاد امروز روز 13 فروردین و روز دروغ 13 در وبلاگها هم بوده است. با اینکه از مدتها پیش برای این رسم وبلاگی برنامه ریزی هم کرده بودم اما به دلیل شرایط و فشردگی زمانی که برایم در این روزها ایجاد شده است نشد این رسم وبلاگی را امسال انجام بدهم. انشاءالله طلبتان در سال بعد. پیشاپیش از همه کسانیکه این پیوند را به من و سمیه تبریک گفته اند سپاسگذارم و آرزو میکنم هر روز زندگی درس جدیدی از خوشبختی را به ما هدیه نماید.
اشتراک در:
پستها (Atom)