روح اله خمینی برای من یک قهرمان است. او نخستین مسلمانی است که جرات داشته است تفکر خودش را از قدرتی که در آن زندگی میکند بیرون ببیند و تعریف و برداشت خودش را از دنیای بیرون به دنیای درون ارایه بدهد. این اندیشه بزرگترین دلیلی است که توانسته است حکومی را معماری کند که هم جمهوری باشد و هم اسلامی، و حداقل برای ۲۹ سال دوام آورده است. حکومتی که توانسته است آرام آرام نه تنها مشروعیت و کارایی داخلیاش را «مستقلانه» بالا ببرد، بلکه بیش از همیشه سلطهی قدرت ها را در منطقهی دور و برش به چالش بگیرد.
خمینی برای من یک قهرمان است و دنیا هنوز زود است که قهرمانی او را بفهمد. بخصوص که آن قدرت های حرامزاده تصویر او را به عنوان رهبر بیمانندترین حرکت سیاسی در جهان، بخاطر بعضی ماجراها (مثل حکم سلمان رشدی) به شکلی ناجوانمردانه مخدوش کرده اند و هنوز خیلی سخت است کسی او را از پس این پردهی کلفت رسانهای ببیند. بی تردید ۲۰، ۳۰ سال دیگر وقتی دنیا از تسلط قدرتهای آمریکا و جیره خوارهایش بیرون بیاید، خمینی را به عنوان یک قهرمان بیرقیب با آن تفکر بی نظیرش خواهند پذیرفت.
خمینی نخستین مرجعی است که بیباکانه استدلال میکند اصولا شاهنشاهی به عنوان یک سیستم حکومتی، نه تنها ناعدلانه و غیر انسانی است، بلکه اصولا حرام است. شنیدن این حرف الان ساده است، ولی فکرش را بکنید که با این حرف خمینی چطور سنت هزاران سالهی استبداد را شکسته است. بعدا هم میبینید که پس از چند سال همین استدلال شجاعانه که روزی به خودکشی سیاسی میمانست باعث شد جریان ضد شاه که دههها بود فقط برای زنده ماندن زور میزد با آمدن هزاران هزار جوان مذهبی که تحت تاثیر شیعهی خمینیستی تبدیل به سختترین نیروهای ضد استبداد شده بودند جانی تازه بگیرد.
خیلی احمقانه است اگر آدم مبارزهی بیست سالهی خمینی را تقلیل دهد به تلاش او برای نمازخوان و روزهگیر و چادربه سر کردن مردم ایران. هرچند که گروهی همین الانش هم دارند اینکار را میکنند و از درون، اندیشه ناب او را مخدوش میکنند.
برای فهمیدن ارزش بیشتر خمینی باید ببینیم او چه میتوانست بکند و نکرد. خمینی در سالهای اول با مقبولیت بیخدشهای که داشت هر کاری میخواست میتوانست بکند و ایران به هر طرفی که میخواست میتوانست بکشد هیچ کس جرات و توان مقابله با آن را نمییافت. او اگر میخواست میتوانست ایران را به سمت عربستان پیشببرد. میتوانست هرگز تمایلی به قانون اساسی نشان ندهد، هرگز اهمیتی به مجلس و انتخابات و رای مردم ندهد، هرگز نهضتی برای افزایش باسوادان شروع نکند، هرگز حرف از مستضعفین و فقرا و عدالت اجتماعی و فاصلهی طبقاتی نزند وهرگز سینما و تلویزیون و رادیو را (که تندروهای آن زمان اصولا حرام میدانستند) به رسمیت نشاسد.
باید چشمها را باز کرد و دید که ما در کشوری زندگی میکنیم که در آن انقلابی چنین بزرگ با رهبری مردی چنین بزرگ رخ داده است. من به این افتخار میکنم. شما هم اگر پیشداوریهای منفی ذهنی را کنار بگذارید و کمی ایران را از بیرون و در مقیاسی تاریخی نگاه کنید، مثل من به ایرانی بودنتان، نه بخاطر کوروش، بلکه بخاطر خمینی افتخار خواهید کرد.
* با برداشت آزاد از وبلاگ حسین درخشان و تاریخ انقلاب