۱۱ خرداد ۱۳۸۷

طالقان، در انتظار موعود

سفر یک روزه خانه مطبوعات قزوین به طالقان برای من دستاوردهای زیادی داشت. مهمترین آنها این بود که علاوه بر همنشینی با اهالی رسانه فرصتی دست داد تا بتوانم درباره یکی از جریانات موجود در آنجا با چند نفر از اهالی آنجا گفتگو کنم و تحقیقاتم را در این زمینه تکمیل تر کنم.

ماجرا از این قرار است که در فاصله یکی دو کیلومتری از مرکز اصلی طالقان دهکده ای وجود دارد که به «دهکده منتظران» معروف است. در این دهکده افرادی زندگی می‌کنند که هیچگونه ارتباطی با بیرون از دهکده خود ندارند و به هیچ وجه از امکانات دولتی استفاده نمی‌کنند. این افراد که تعداد آنها به ۵۰ نفر می‌رسد تمام وسایل زندگی خود را خودشان برای خودشان تهیه می‌کنند و هیچگونه وابستگی به خارج از محدوده خود ندارند. آنها تعدادی از ثروتمندان تبریز بوده اند و در اعتقاد به این حدیث که «هر پرچمی که قبل از ظهور حضرت مهدی(ع) برافراشته شود باطل است و اگر چنین اتفاقی افتاد به دشت و صحرا پناه ببرید» از زمان انقلاب به این مکان آمده اند. آنها به هیچ وجه رهبری، حکومت و دولت حاضر را قبول ندارند و آن را خلاف احادیث انبیا و امامان می‌دانند.

دهکده و زندگی ای که آنها برای خود ساخت اند بسیار اصولی و مرتب است و به شکل بسیار عالی اداره می‌شود. آنها بسیار خوش اخلاق، با ادب و نیک رفتار هستند و از مهمانان خود به گرمی استقبال می‌کنند. آنها شیعه و مسلمان هستند و افرادی که به آنجا رفته اند نقل می‌کنند در چهره آن مجذوبیت و نورانیت خاصی وجود دارد که انسان را جذب خود می‌کند. در ابتدای دهکده آنها اتاقی وجود دارد که مهمانان را به آنجا دعوت می‌کنند و بزرگ آنها با مهمانان به بحث و گفتگو می‌نشیند. یکی از اقوام ما که در رشته دانشگاهی خودش دکترای فلسفه اسلامی دارد نقل می‌کند یکبار به آنجا رفته است و حدود ۲ ساعت با بزرگ آنها درباره این اعتقاد آنها به بحث نشسته است اما هیچکدام موفق به متقاعد کردن یکدیگر نشده اند. آنها می‌گویند: اعتقادات شما غیر موثق و خیال‌پردازی هایی است که توسط خودتان بوجود آمده است.

هرچند این سبک زندگی آنها به ناچار محدودیت هایی برای آنها بوجود آورده است. مثلا از امکانات برق و گاز محرومند و حتی فرزندانشان را برای تحصیل به خارج از دهکده خود نمی‌فرستند اما این محدودیتها ذره ای از اعتقادات آنها کم نکرده است و زندگی آنها دایما در حالت انتظار برای ظهور حضرت مهدی(ع) سپری می‌شود.

راستش این اعتقادات و طرز زندگی آنها ذهن من را با پرسشهای فراوانی روبرو ساخته است. مهمترینش این است با توجه به اینکه در احادیث آمده است که ۲۴ نفر از یاران امام زمان از طالقان هستند (که اتفاقا بیشترین تعداد را در میان همه یاران حضرت از یک منطقه خاص تشکیل می‌دهند) نکند همین ها هستند؟ بویژه اینکه در حدیث دیگری نیز از امام صادق(ع) آمده است: خداوند را در طالقان گنجی است نه از جنس سیم و زر و پرچمی است که از هنگامی که فرو پیچیده شده برافراشته نشده است و مردانی که انگار دلهایشان پاره‌های آهن است. شک و دودلی در ذات خدا، آن را نیالوده و از سنگ با صلابت‌تر است. در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از پس هر آنچه امام(ع) از آنان می‌خواهد، برمی‌آیند. مردانی که شب نمی‌آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند و شب را در قیام و قعود به سر می‌آورند ...

راستش در سفری که به طالقان داشتم خیلی دوست داشتم به آنجا بروم و با آنها ملاقات داشته باشم اما در سفر دست جمعی امکانی برای رفتن به آنجا نبود. با این حال از عرفان دادخواه قول گرفتم که یکبار برای تهیه یک گزارش تصویری (البته اگر اجازه عکسبرداری بدهند) به آنجا برود. فعلا تا آن زمان می‌توانید گزارش نویسنده این وبلاگ که به آنجا سفر کرده است و مشاهدات خود را نوشته است بخوانید و شما هم اگر مثل من علاقمند شدید می‌توانید برنامه ریزی کنید که در آینده نزدیک یکبار خودتان به «دهکده منتظران» بروید و آن را از نزدیک ببینید.

۰۸ خرداد ۱۳۸۷

سفر یکروزه به طالقان

خانه مطبوعات قزوین برای روز جمعه این هفته یک اردوی یکروزه به مقصد طالقان ترتیب داده است و از همه اعضای آن و کسانیکه فعالیت مطبوعاتی و رسانه‌ای دارند دعوت کرده است تا در این برنامه سفر شرکت کنند.

کل هزینه سفر 3 هزار تومان است و شامل هزینه های رفت و آمد و ناهار می‌شود. بدلیل اینکه ظرفیت تعداد افراد شرکت کننده در این اردو بیش از 100 نفر نیست اولویت با کسانی است که زودتر ثبت نام کنند.

برای ثبت نام می‌توانید تا ظهر روز پنجشنبه با شماره تلفن خانه مطبوعات 2243074 یا دفتر هفته نامه تابان 5-2577173 (امیر یخچالیان، مسئول اجرایی این برنامه) تماس بگیرید و آمادگی خود برای شرکت در آن را اعلام کنید.

فکر می‌کنم اردو و سفر خوب و بیادماندنی بشود. خودم شرکت می‌کنم و از دیگران هم دعوت می‌کنم در آن شرکت کنند.

۰۵ خرداد ۱۳۸۷

وبلاگ خودتان مهم‌تر از مطبوعات دیگران است

آقایان و خانم ها! جان هرکس که دوست دارید اگر می‌خواهید مطلبی بنویسد که همزمان یا با فاصله زمانی کمی در نشریه‌ای و وبلاگ خودتان منتشر می‌شود ابتدا آن را در وبلاگ خودتان بگذارید سپس به آن نشریه بدهید که منتشرش کند.

این کار نه تنها با هیچ قانونی منافاتی ندارد بلکه باعث می‌شود مطلب شما خواننده بیشتری پیدا هم کند. چراکه بدلیل اینکه خواندن از روی صفحه مانیتور کمی سخت تر از صفحه کاغذ است اگر کسی به مطلب شما در آن نشریه نگاه کلی بندازد و بعد در وبلاگ شما هم ببیند احتمالش کم است که آن را کامل بخواند. اما برعکسش یعنی اگر در وبلاگ شما مطلب شما را بطور کلی بخواند و ذهینتش با آن آشنا شود و سپس آن را در یک نشریه هم ببیند احتمال آنکه را کامل بخواند خیلی زیاد است.

علاوه بر اینها اینکار به شما عزت نفس هم می‌دهد. تا کی می‌خواهید برای دیگران فعالیت کنید و به معروفیت آنها کمک کنید. یک مقدار هم برای خودتان ارزش قایل شوید و خودتان سردبیر خودتان باشید.

۰۳ خرداد ۱۳۸۷

گوگل امکان «سایت لینک» را به سایت قزوین نت اضافه کرد

امروز متوجه شدم گوگل امکانی را به سایت قزوین‌نت (شبکه اطلاع رسانی استان قزوین) اضافه کرده است که در صورتیکه آن را در گوگل جستجو کنید تعدادی از مهمترین بخشهای آن(هواشناسی، کاریابی و ...) را هم در زیر لینک اصلی آن نمایش می‌دهد.

این موضوعی بود که از خیلی وقت پیش دنبالش بودم که بدانم چطور گوگل چنین قابلیتی را برای بعضی سایتها در خودش فراهم می‌کند. بعد از تحقیقم متوجه شدم اسم این قابلیت «سایت لینک» است که توضیحات آن را هم در وبلاگ رسمی گوگل می‌توانید ببینید.

بر اساس این توضیحات این قابلیت را خود گوگل بنا بر تشخیص خودش برای تعدادی از سایتها که از بازدیدکننده قابل توجهی برخوردار باشند فراهم می‌سازد. یعنی اصلا دست مدیر سایت نیست تا چنین چیزی را برای سایت خودش در گوگل فراهم کند. بخشهایی را هم که گوگل در زیر لینک اصلی نمایش می‌دهد باز بنا بر تشخیص خودش از مهمترین و پراستفاده ترین قسمتهای سایت انتخاب می‌کند. البته گوگل توسط وب مستر تولز امکانی را هم به مدیر سایت می‌دهد تا بتواند خودش این بخشها را ویرایش بکند ولی این امکان مستلزم این است که ابتدا گوگل بنابر تشخیص خودش قابلیت «سایت لینک» را برای یک سایت فراهم نماید.

فکر می‌کنم سایت قزوین‌نت جزء معدود سایتهایی باشد که از این قابلیت برخوردار می‌شود و امیدوارم روز به روز بتوانم آن را گسترش دهم و به افزایش قابلیتهایش کمک کنم.

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷

قدرت رسانه

به گمان خیلی‌ها کسانیکه در راس مقام دولتی یک جامعه قرار دارند دارای بیشترین قدرت هستند و هرچه شعاع دایره حکومتی آنها بیشتر بشود قدرت آنها بیشتر می‌شود. اما به نظر من اینگونه نیست. قدرت واقعی در دست رسانه ها است و هرچه مخاطب رسانه بیشتر باشد قدرت آن بیشتر می‌شود. در واقع گردانندگان رسانه ها قدرتهای پنهانی هستند که بیشترین تاثیر را بر روی جامعه و حتی برروی خود دولت می‌گذارند. رسانه ها با ایجاد جو روانی می‌توانند جامعه تحت نفوذ خود را به هر سمت و سو بکشانند و مهار آن را در دست بگیرند.

این یک ویژگی خیلی مهم رسانه است که خیلی ها بخصوص کسانیکه درصدد کسب منصب های دولتی یا قدرت های ظاهری هستند از آن غافل هستند. اگر هدف این افراد خدمت به جامعه است خدمتی که بتواند گروهی را وادار به فعالیت کند خیلی مفیدتر از خدمت فردی آنها به جامعه است و بهترین ابزار برای وادار کردن و تاثیر بر روی دیگران رسانه است. فعالان رسانه و بخصوص کسانیکه درصدر آن هستند صاحب بیشترین تاثیرگذاری و قدرت یک جامعه هستند و علاوه بر تاثیر گذاری، ابزار در دست آنها یک ابزار جنگ بی رقیب است که می‌تواند از تمام رقباى در ظاهر با قدرت خود به آهستگى پيشى گرفته و جهان را به يک جنگ خاموش فرا خواند. به همین دلیل هم مديريت رسانه در اکثريت کشورها پستى استراتژيک و کاملا سياسى بوده که بهره‌مندى از آن لازمه اجراى درست مبانى تفکرات همان سيستم است.

در عصر حاضر کارکرد رسانه به خبررسانی صرف محدود نمی‌شود و حتی در کارکرد خبررسانی آن نیز انتقال و القاء یک تفکر و اندیشه به مخاطب وجود دارد. قدرت رسانه می‌تواند در جهت اعتلاى بشريت کارسازتر از هر ارگان بشردوستانه و يا حتى برخلاف آن در جهت تخريب يک ايدئولوژى مهاجم‌تر از هزاران بمب اتم عمل نمايد. رسانه ريشه را موردتوجه قرار مى‌دهد و قادر است در صورت نياز، ريشه‌ها و تفکرات قومى را به‌صورتى آرام و متوالى موردهجوم قرار داده و کم‌کم آن تفکر را دچار مرگى خاموش نمايد.

رسانه آنقدر زيبا، هجومى و علنى در ذهن همگان جاى مى‌گيرد که گاهى سرمايه‌گذارى در آن پرسودتر از ساخت سلاح و پرمنفعت‌تر از لشکرکشى‌هاى آن‌چنانى موردتوجه قدرت‌طلبان عمل مى‌نمايد. رسانه می‌تواند روح فرهنگ، تعهد و فعالیت مثبت را در یک جامعه بدمد یا از آن بگیرد. قدرت بلامنازع رسانه تمام ابعاد زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار داده است و گزاف نیست اگر بگوییم رسانه بزرگترین امپراطوری دنیای امروز است.

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

دود سیاست چاپلوسانه هفته نامه حدیث به چشم خودش می‌رود

هفته نامه حدیث قزوین در تازه ترین شماره خود در مطلبی تحت عنوان «انتقاد از شهردار با چه هدفی؟» با یک نویسنده نامعلوم به حمایت از شهردار قزوین پرداخته است و دلیل تمام انتقادات وارده به او را تضادهای سیاسی میان شهردار و منتقدان خوانده است.

هنوز مطمئن نشدم مطلب را چه کسی نوشته است اما این تازه ترین مطلبی است که در شیوه تازه و غیر منصفانه موضعگیری های هفته نامه حدیث می‌بینم. شیوه جدیدی که هفته نامه حدیث در پیش گرفته 2 ویژگی خاص دارد که آنقدر غیر حرفه ای به آن پرداخت می‌شود که حتی کسی که که اولین بار هم آن را می‌خواند متوجه می‌شود.

نخست اینکه اصلا منصفانه و منطقی با قضایا بر خورد نمی‌کند. سیاست کاری آن بر این استوار شده است که هرچه محافظه کاران بگویند خلاف آن را بگوید حتی اگر اصل موضوع مثل روز روشن باشد و همه مردم هم آن را پذیرفته باشند. مثلا اگر یک روز محافظه کاران اعلام کنند آب مایع است حدیث آن را جامد می‌بیند و دلایل آن را ربط می‌دهد می‌دهد به مسائل سیاسی. این سیاست را در تازه ترین مطلب آن می‌بینید که علی رغم آن همه انتقاداتی که نه تنها محافظه کاران بلکه عموم مردم از شهرداری و شهر قزوین و عقب ماندگی آن دارند به تعریف و تمجید از شهردار پرداخته است گویی که آدم فکر می‌کند دارد بولتن داخلی شهرداری را می‌خواند.

دوم آنکه آنقدر برایش مسائل مالی و حمایتی خارجی مهم شده است که اگر شما و حدیث در تضاد فکری فوق العاده ای نسبت به هم باشید اما اگر به او آگهی بدهید یا شکایتتان را از او پس بگیرید و خلاصه یکطور از حدیث حمایتی بکنید که بدردش بخورد از شما هم تعریف و تملق خواهد کرد. چاپلوسی که حدیث از شهردار قزوین در این نوشته و به این دلیل کرده است در تمام نوشته محسوس است. به نظر من اگر یک نشریه تعطیل شود خیلی بهتر از آن است که بخاطر مشتی پول بی ارزش که از هرجای بهتر دیگر می‌توان کسبش کرد خودش و ارزشش را به این سادگی بفروشد.

کارکرد مهم یک رسانه انتقاد و اصلاح است و البته من هم مثل همه قبول دارم که در انتقاد باید جنبه‌های خوب و زشت را با هم دید اما این شیوه ای که حدیث در پیش گرفته بدلیل دور شدن از واقعیت‌ها منجر به فاصله بیشترش با خوانندگانش خواهد شد و دید مثبت خوانندگان را حتی نسبت به مطالب درستش هم از بین خواهد برد.

۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷

شرکت در جلسه خانه مطبوعات

سه شنبه ای که گذشت به عنوان مستمع در جلسه خانه مطبوعات قزوین شرکت کردم. راستش پیش از شرکت در این جلسه، دیدم نسبت به خانه مطبوعات چندان مثبت نبود چراکه با وجود برگزاری آن همه جلسات هیچگونه تاثیر خارجی و صنفی – به جز یکی دو تا بیانیه – نمی‌دیدم. در واقع مهمترین دلیل شرکتم هم همین بود که از نزدیک ببینم آنها هر هفته در جلسات چه می‌کنند که هیچگونه بازده خارجی ندارد.

جلسه نیم ساعتی با تاخیر شروع شد و سید عبدالعظیم موسوی(مدیر مسئول روزنامه ولایت) آن را اداره می‌کرد. بحث در رابطه با نحوه اطلاع رسانی جلسات و برنامه آموزشی خانه بود. احساس می‌کردم جلسه با کمبود زمان مواجه است و بصورت خیلی فشرده اداره می‌شود و فرصت پرداخت کامل به موضوعات جلسه را ندارد. از شما چه پنهان خیلی هم علاقمند بودم در رابطه با موضوعات مطرح شده نظرم را بگویم اما زمان جلسه اجازه اظهار نظر به افراد اصلی حاضر را نمی‌داد تا چه برسد به من که مستمع بودم و بنابر آئین نامه داخلی خانه فقط می‌بایست شنونده می‌بودم.

فکر می‌کنم در حال حاضر جلسات با دو مشکل مهم مواجه است. نخستین مشکل خانه مطبوعات در حال حاضر کمبود زمان جلسات است که مثلا باید آن را بطور مقطعی 2 بار در هفته بکنند تا مشکل کندی اجرای برنامه هایشان برطرف شود و بازده خارجی آن بیشتر شود.

مشکل بعدی که در این جلسه احساس کردم این بود که یک بحث به تعابیر مختلف توسط افراد مختلف تکرار می‌شود در حالی که منظورشان یک چیز است و حتی هر نفر هم خودش بحث را چند بار با تعابیر مختلف تکرار می‌کند. اینکار باعث می‌شود که زمان زیادی از جلسات هدر برود و اگر یک بحث را بخواهیم دست آخر با در نظر گیری تمام نظرات مطرح شده بنویسیم 3-4 جمله بیشتر نمی‌شود در حالیکه زمان زیادی روی آن بحث می‌شود. پیشنهاد اکید من به جلسات و خصوصا مدیریت جلسه این است که حواسشان به این موضوع باشد و از تکرار حرفها پرهیز کنند تا از زمان محدود جلسه استفاده بیشتری برده شود.

با همه این ها بعد از جلسه دیدم به خانه مثبت شد و به نظر می‌رسد برنامه های خوبی برای روزنامه‌نگاران و علاقمندان دارند که اگر بتوانند خوب و به موقع اجرا کنند آثار فعالیتشان محسوس تر می‌شود. سعی ام این است که از این پس هر از چند گاهی در جلساتشان شرکت کنم و پیشنهادم به بقیه روزنامه‌نگاران هم این است که اینکار را بکنند تا ضمن حمایتی ضمنی از آن به افزایش حضور خانه در متن جامعه روزنامه‌نگاری قزوین کمک کرده باشند.

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷

قزوین، بیهوده ترین شهر ایران

راستش از آن موقعی که از مشهد برگشته ام احساس می‌کنم که در بیهوده و افسرده ترین شهر ایران زندگی می‌کنم. شهری که از لحاظ امکانات شهرنشینی جزء عقب مانده ترین شهر های ایران است. امکانات رفاهی و تفریحی آن در حداقل ترین چیز ممکن است و به نوعی فکر می‌کنم من و همه کسانیکه داریم در این شهر زندگی می‌کنیم عمر خود را تلف می‌کنیم.

جالب اینجاست که همه اینها را منی می‌گویم که همه دغدغه ام از اول وبلاگ نویسی ام قزوین بوده است و یک نوع تعصب خاص به آن داشته ام. خیلی تاسف آور است که آن همه در تلاش و فکر و آرزوی پیشرفت شهرت باشی اما از آن هیچ خبری نباشد. از شما چه پنهان نوعی احساس نا امیدی نسبت به زندگی و فعالیت برای این شهر در من شکل گرفته است.

خودم هم نمی‌دانم به چه چیز این شهر دل بسته ام یا بهتر بگویم دل بسته بودم. به فضای باز توسعه سیاسی اش؟ به آدم های کم بینَش؟ به امکانات فرهنگی اش؟ به بی ارزش ترین امکانات تفریحی‌اش؟ به تنها پارکش که بشود اسم پارک روی آن گذاشت؟ به جوانهایش که تنها تفریحاشان بالا و پایین رفتن عصرانه خیابان خیام است؟ به میدان مینودرش که مردم بدلیل فقدان پارک خوب شبها به آن پناه می برند؟ به آسفالت های ویرانه خیابانهایش؟ به آثار باستانی ازدست رفته اش؟ یا به گرانی مسکنش؟

واقعا نمی‌دانم. احساس می‌کنم همه کسانیکه در این شهر فسیل شده زندگی می‌کنند دچار روزمرگی و زندگی فرسایشی شده اند و خودشان با دست خودشان به سادگی خود را از بهترین امکانات و لذت های زندگی محروم می‌کنند. این را همه می بینیم و حتی مسئولین شهر که بتازگی دیگر صدای خودشان هم از هم رده‌های خودشان در آمده است و کوتاهی ها را گردن یکدیگر می‌اندازند. واقعیت این است که متاسفانه هیچگونه نشاط روحی واقعی در این شهر وجود ندارد و زندگی در قزوین با مُردگی فرقی ندارد.

اگر به هریک از مراکز استانهای دیگر رفته باشید متوجه می‌شوید که چه پیشرفت قابل توجهی داشته اند. مشهد را مثال نمی‌زنم. همین کرمانشاه، همدان و یا حتی زنجان که تا مدتی پیش بسیار عقب تر از قزوین بوده اند الان بسیار زیاد از قزوین پیشی گرفته اند. قزوین هیچ حرفی برای شهروندان خود ندارد و مدتهاست درجا می‌زند. احساس می‌کنم ما را پنهانی به این شهر تبعید کرده اند تا بدون آنکه حواسمان باشد سرگرم تباه شدن زندگی خودمان باشیم. هیچ امیدی به پیشرفت قزوین نیست و اگر باشد خودفریبی است. ای کاش در این شهر به دنیا نمی‌آمدم و یا طوری بشود که ادامه زندگی‌ام در شهر دیگری رقم بخورد... این تنها امید من است.